هنر محیطی

نویسنده: مهرداد زواره محمدی (کارشناس ارشد معماری)

 

 

پیوند معماری، شهرسازی و هنر

در این نوشتار سعی شده چگونگی پدید آمدن سمبل های هنری در کنار آثار شاخص معماری‌، ارتباطات حسی و فضایی آنها، ‌مقوله امکان سنجی محیطی این آثار، نقش و کارکرد اجتماعی آنها در ارتباط با فضای شهری و مخاطب، میزان تاثیر این عوامل در منظرآرایی و محوطه سازی و جایگاه آنها در ارتباط با مقوله مهم و امروزی پیوند معماری، شهرسازی و هنر بررسی شود.
در گذشته های بسیار دور، به دلیل عدم بلوغ فکری انسان های اولیه و سادگی بیش از حد درک آنها از مفهوم فضا، ‌بسیاری از آثار بدون توجه به فضای داخل به صورت یک حجم بزرگ و برونگرا و یک مجسمه در مقیاس فراانسانی ساخته شده اند و تنها وجه بیرونی، ‌شاخصه طراحی آنها بوده است و شاید بتوان آنها را مجسمه خواند تا معماری. در واقع درک انسان های آن زمان از مفهوم فضا آنقدر بالا نرفته بود که بتوانند بدون وساطت مجسمه به خلق فضا بپردازند.
در ادامه و به عنوان مثال در دوران امپراتوری روم با توجه به تکامل و رشد دید انسان ها به معماری و توجه به درون فضا، معماری بر مجسمه سازی ارجحیت داده می شود و مجسمه در خدمت ارائه فضایی جذاب تر، ‌با کیفیت تر و منطبق بر معیارهای زیبایی شناسانه آن روز، به عنوان هنری ارزشمند و مقدس مورد احترام مردم قرار می گیرد.
در دوران معاصر با توجه به افزایش درک هنری، پیشرفت علم و تکنولوژی و راه یافتن مفهوم زمان در معماری، معماری و مجسمه سازی انتزاعی تر و به نوعی نخبه گراتر شده اند و رابطه پیچیده و مکمل یکدیگر را در عرصه های هنری، معماری، مشارکت اجتماعی، ایجاد فضاهای شهری و منظرآرایی و … به رخ می کشد.
در هنگام مواجهه با آثار شاخص معماری و مشاهده سمبل ها و کارهای هنری واقع در بستر آن، اولین مساله چگونگی کنش و ارتباط محیطی این دو اثر در یک مکان واحد است. به نظر نگارنده وقتی یک پروژه شاخص معماری از دیدگاه امکان سنجی محیطی در یک بستر واقع می گردد حتماً می بایست واجد شرایط و ویژگی های ممتاز برای استقرار چنین اثری باشد، ‌پس چنین بستری پتانسیل تبدیل شدن به یک محیط شهری با کیفیت و جذاب را با در برگرفتن آثار هنری از معماری و مجسمه و آرت ورک و… خواهد داشت.
چنین بستری با توجه به موقعیت سایت و ارتباطات مفهومی و شکلی آثار واقع در آن، ‌امکان گذر از یک پروژه تک عنصری با محوریت معماری را به یک محیط جذاب شهری با محوریت و کارکرد مشارکت اجتماعی مردم در سایت و بالا بردن حس تعلق خاطر به محیط از طریق استمرار حضور در محیط و ارتباط با آثار هنری خواهد داشت.
در نتیجه محیط و فضای شهری دارای شخصیت و هویت می شود. هویت در محیط، زمانی تجلی پیدا می کند که ارتباط طبیعی و منطقی بین فرد و محیط حاصل شده باشد. بین فرد و محیط زندگی اش ارتباط و احساس تعلق خاطر به وجود نخواهد آمد مگر آنکه فرد قادر به شناخت عمیق محیط و تشخیص آن باشد و توان درک تمایز آن را از محیط های دیگر داشته باشد و بداند در چه زمانی و به چه صورتی پاسخ مناسبی به کنش های آن محیط بدهد. نصب و سمبل های هنری در میدان های شهری و فضاهای عمومی و در کنار آثار شاخص معماری که محل های شناخته شده و مورد اعتماد مردم هستند باعث شناسایی محل و هویت بخشیدن به آن و در نتیجه ارتباط متقابل مردم و محیط خواهد شد. تنها در این صورت است که نظم خاصی که نتیجه آن بروز و ظهور هویت در محیط کالبدی است به وجود خواهد آمد و این زمانی حاصل می شود که شهرها با ایجاد فضاهای عمومی با ارزش از طریق آثار هنری در ارتباط با مردم، ‌حس تعلق و هویت را به ساکنان القا کنند.
هویت شهری و احساس تعلق به شهر به افزایش مشارکت شهروندان در مدیریت شهری و کاهش آسیب های اجتماعی منجر می شود که این موضوع در بهینه سازی و تامین منابع اقتصادی، کاهش هزینه خدمات، افزایش انسجام اجتماعی، ‌کاهش تنش های ناشی از زندگی شهری و رضایت شهروندان نقش بسیار موثری دارد.
از زاویه ای دیگر به دنبال شکل گیری آثار شاخص از معماران مشهور در یک سایت، ‌بستر پروژه، ‌مهم، ‌تاثیرگذار و قابل شناسایی می شود و چه چیزی برای هنرمندان و مجسمه سازان از این بهتر که آثار خود را در معرض دید و قضاوت عمومی قرار دهند؟ در ابتدا ممکن است آثار هنری به دلیل تاخر در زمان ساخت، ‌تحت سلطه و سیطره معماری باشند اما در ادامه و با گذشت زمان و پیوند خاطره های عمومی مردم در طول زمان در بستر پروژه و در ارتباط با آثار هنری از رهگذر ایجاد فضا و پلازای عمومی شهری، ‌اهمیت و ارزش آثار هنری و پروژه و در ارتباط با آثار هنری از رهگذر ایجاد فضا و پلازای عمومی شهری، اهمیت و ارزش آثار هنری و پروژه معماری همگام و همراه یکدیگر و در سطحی فراتر مورد ارزیابی و ارزش گذاری قرار می گیرد و از نگاهی دیگر تواضع و کرنش بنا با آن عظمت و پیچیدگی در مقابل کارهای هنری باعث افزایش ارزش بنا در نظر مردم و انسانی شدن مقیاس تاثیرگذاری بنا و افزایش ارتباط متقابل معماری و هنر با مردم و تاکید بر مقوله مهم و امروزی نقش و کارکرد اجتماعی هنر و هنرمند می شود.
در این حوزه باید پیوند سه مساله معماری، مجسمه سازی و شهرسازی را به فال نیک گرفت و با تشویق و ترغیب مردم برای حضور در فضای شهری و بالا بردن امنیت بصری که مهم ترین هدف هنرمندان فعال در حوزه مبلمان شهری است، آنان را برای کشف نشانه ها و استعدادهای شهری در فضاهای مختلف آماده کرد و ضمن به وجود آوردن درگیری بصری، ‌حسی و مفهومی برای آنها از طریق المان ها و سمبل های هنری هر منطقه، نزدیکی هر چه بیشتر این حوزه ها با یکدیگر و مردم را باعث شد.
به طور مثال در موزه هنرهای معاصر و فضای اطراف آن دو دیدگاه برای ایجاد ارتباط شکلی و مفهومی بین آثار هنری و معماری حاکم است؛ یکی از آنها وجود فضای شهری اطراف موزه هنرهای معاصر است که آن را در قالب باغ مجسمه ای در حد فاصل موزه و پارک لاله می بینیم. این نگاه به دنبال تبدیل ساختمان موزه به یک فضای شهری ممتاز و با کیفیت با استفاده از آثار هنری برجسته هنرمندان بزرگی مانند هنری مور، ‌آلبرتو جاکومتی، ‌پرویز تناولی و… است. دیگری استفاده از آثار هنری برای ایجاد طراحی منظر و محوطه سازی و طراحی پرسپکتیوهای جذاب داخلی با استفاده از کریدورها و دالان های بصری با کیفیت در درون موزه است.
مورد اول یعنی استفاده از آثار هنری برای خلق فضاهای شهری، امروزی تر و مفیدتر است چرا که هدف این مجموعه گذر از منظرآرایی و سیمای منظر و رسیدن به سطح بالایی از مشارکت های اجتماعی از طریق نمایش عمومی آثار است.
مثال دیگر محوطه جذاب و تاثیرگذار موزه گوگنهایم بیلبائو اثر معمار شاخص امریکایی؛ فرانک گهری است که از نظر بسیاری از بازدیدکنندگان و علاقه مندان، محوطه بیرونی آن بسیار تاثیرگذارتر از داخل آن است. در دو طرف این ساختمان شگفت انگیز دو اثر و سمبل ویژه هنری استقرار یافته اند که به نظر می رسد دلیل اصلی شکل گیری آنها موزه گوگنهایم است. این ساختمان عجیب که ماهیتی تندیس وار دارد در ارتباط مفهومی و فرمی با دو اثر دیگر باعث ایجاد یک فضای شهری پرمخاطب، ‌یادمان گونه و جذاب شده است.
آنتونی کارو؛ مجسمه ساز مشهور بریتانیایی در مصاحبه ای با نورمن فاستر در مورد مرزهای مشترک معماری و مجسمه سازی می گوید: «مجسمه های من بیشتر از خیلی از نقاشی ها در حرکت هستند. گاه پیش می آید کسی که مجسمه را می خرد، ‌ایده بهتری برای جایگاه آن دارد. باید بگذاریم آزاد باشد. خالق اثر مطلقاً نمی تواند دایه اثر باشد. هنرمند از لحظه شکل گیری اثر تا تولد آن دایه اثر است اما به محض به دنیا آمدن اثر باید آن را رها کند. من همه سعی ام را به کار می بندم تا اثر، قدرت خودنمایی داشته باشد. همان طور که یک اثر نقاشی در گالری مورد بازدید قرار می گیرد، سعی می کنم مجسمه هایم کیفیت یک اثر هنری را داشته باشند. »
گاهی نیز ممکن است از یک سمبل و اثر هنری چندین نمونه ساخته شود و در شهر، کشور، ‌فرهنگ و جغرافیای مختلف به نمایش درآید تا در بستر تعامل فرهنگی با عوامل مختلف قضاوت ها و ارزش گذاری های متفاوتی نیز فراهم آید که مصداق این مورد سمبل «فضا در فضا» اثر آرنولدو پومودورو است که دو نمونه یکسان از آن البته با مقیاس های مختلف یکی در موزه واتیکان شهر رم و دیگری در موزه هنرهای معاصر تهران به نمایش درآمده است.
به هر حال مجسمه و اثر هنری عمومی در مقیاس شهری، یک وظیفه عمومی دارد و باید فراتر از یک بنای یادبود تاریخی یا یک جور حس نوستالژیک باشد. حتی ممکن است اثر هنری ارزش صرفاً زیبایی شناسی خود را از دست بدهد اما باعث افزایش مشارکت های اجتماعی شود و از این رهگذر به غنای مفهومی و ماندگاری خود بیفزاید. در این گونه موارد فرم، کمترین اهمیت را دارد و مفهوم، ‌بسیار مهم و تاثیرگذار شده و موضوع اثر بسیار مهم تر از شکل آن جلوه می کند. قرار گرفتن یک اثر هنری در یک فضای عمومی یا کنار ساختمان معروف معماری ممکن است باعث محدود شدن چشم انداز شود یا دید را تغییر دهد و یا به عنوان عنصری در فضا به بیننده سمت و سو بدهد اما اگر از نظر مفهومی و موضوعی در ارتباط با فضا و معماری باشد باعث افزایش تاثیرگذاری آن می شود؛ چیزی که از آن به SSculptiecture پیکرتراشی – معماری و افزایش هم افزایی دو حوزه معماری و آثار هنری در مواجهه با یکدیگر تعبیر می شود و نقش مهمی در افزایش کیفیت بصری شهر به عنوان بستر مدرن زندگی امروزی دارد.
هنر شهری در سال های اخیر به یکی از دغدغه های هنرمندان و به ویژه مجسمه سازان تبدیل شده است و آنها همواره در تلاش اند با هنر دست بتوانند چهره شهر را تلطیف کنند، ‌شهری که شهروندانش همواره درگیر زندگی پردغدغه و صنعتی اند و قطعاً ‌این همه ازدحام و ترافیک تاثیر مستقیمی بر روحیه و زندگی اجتماعی و فردی شان می گذارد. در این میان مجسمه ها و آثار حجمی در فضاهای مختلف شهری می توانند به تلطیف روحیه، ‌آرامش شهروندان و خروج از فضای شهرهای صنعتی و ایجاد حس نوستالژیک به شهری که در آن به سر می برند، ‌کمک کنند. از سوی دیگر به گفته بسیاری از کارشناسان، آثار حجمی و ساخت مجسمه های فاخر و جانمایی آن در مناطق مختلف شهر می تواند به بحث گردشگری شهری نیز کمک شایانی کند.
هر چه فضای شهری فشرده تر و پرتراکم تر می شود هویت بصری آن کاهش یافته و چهره بیمار شهر پیامدهای نامطلوبی را به دنبال می آورد که از آن جمله است: عدم برقراری ارتباط مناسب بصری با محیط، فرسودگی روانی و سلب آرامش، ‌کاهش حس تعلق به محیط شهری‌، عدم ایجاد انگیزه فعالیت بیشتر و… در همین راستا حمید شانس؛ مجسمه ساز معاصر ایرانی و عضو هیات مدیره انجمن مجسمه سازان ایران می گوید: «با توجه به تاثیر شگرف محیط زندگی بر روان و فعالیت انسان و اهمیت نیاز به انسانی کردن هر چه بیشتر سیمای فضای زندگی، کوشش در جهت بهبود چهره شهرها هم راستا با تلاش جهت بهبود عملکرد شهرها در جهت انسانی شدن زندگی انسان ضروری است. لذا مجسمه سازی محیطی بایستی سمت عمل خود را در جهت حل این معضلات قرار دهد. تغییر یکباره چهره شهر به واسطه دگرگونی بنیادین در معماری و شهرسازی از یک سو و کشف گستره نوین در عرصه تفکر و عمل مجسمه سازی از سوی دیگر، ‌ارتباط محیط معماری و مجسمه سازی را کاملاً دگرگون کرده است. سازماندهی محیط شهری به منزله فرم و فضای سازمان یافته، تقلیل آلودگی های بصری، ‌ایجاد وحدت بیشتر در ساختار فضا و احجام شهری، ‌هویت بخشی به عناصر و فضاهای شهری به مثابه عناصر دیواری و ایجاد امکان سهولت در ارسال و دریافت پیامدهای بصری، ‌نیازمندی های عمومی تغییر چهره شهری است که می تواند تأثیر فضاهای عمومی به شهر را بهبود بخشد. »
نمونه ای که به نظر نگارنده علاوه بر مباحث اشاره شده، ‌هم زمان با نفوذ روزافزون نظریه ها، ‌تئوری ها و تکنولوژی های جدید در عرصه هنر محیطی، بروز و ظهور آثار هنری همراه با انعکاس علوم مهندسی و تکنولوژی های مدرن در آن به شدت احساس می شود و همگام با بحث روز معماری دنیا نگاه ویژه ای به طبیعت و همراهی و سازگاری با ساز و کارهای طبیعی دارد تا پاسخ مناسبی به مفاهیم معماری سبز، پایداری و صرفه جویی در انرژی در هنر و خلق آثار هنری فراهم آورد. ‌محوطه جذاب موزه ماکسی کار معمار معروف عراقی الاصل بریتانیایی، ‌زاها حدید در شهر رم است که با استفاده از گل های بلند لاله مصنوعی جزیره ای شیب دار در محوطه ساختمان موزه و در ادامه پارک محلی کنار موزه ایجاد کرده است. نام این اثر هنری چشم نواز واتامی (WHATAMI)است که توسط یک گروه هنری محلی طراحی شده و علاوه بر بعد هنری و جذابیت بصری بالای خود، فضایی سودمند با سایه طبیعی و مطبوع برای استراحت مراجعه کنندگان و در ادامه مدل طراحی زاها حدید در محوطه موزه پدید آورده است.
این اثر هنری در هماهنگی کامل با طبیعت و با استفاده از مصالح قابل بازیافت و طبیعی مانند علف های فشرده شده، خاک و برگ گیاهان ساخته شده و علاوه بر ایجاد حس طبیعی یک محیط اجتماعی دوستانه در هماهنگی کامل با بستر طبیعی زمین و پروژه معماری به وجود آورده است که فقدان موضوعی و شکلی آن در فضاهای شهری تهران و شهرهای بزرگ این مملکت با توجه به افزایش روزافزون آلودگی هوا نمود فراوانی دارد.
در خاتمه امیدوارم حرکتی که در دهه های گذشته در موزه هنرهای معاصر تهران همگام با دیگر تحولات هنری مثبت در دنیا اتفاق افتاد، ‌بار دیگر در ارتباط با فضاها و ساختمان های مختلف واجد ارزش این دیار روی دهد تا شاهد آشتی مردم با فضاهای شهری و افزایش مشارکت اجتماعی آنها و خلق فضاهای عمومی مردم نهاد به منظور دستیابی به محیط شهری جذاب، ‌خاطره ساز و دربرگیرنده حس تعلق و همگام و همساز با طبیعت باشیم.
منبع :شهر زندگی زیبایی، نشریه داخلی سازمان زیباسازی شهر تهران، معاونت برنامه ریزی و توسعه، دوره اول، شماره چهارم، پاییز۱۳۹۱

برای دانلود کلیک نمائید نکته بسیار مهم در مورد دانلود فایل: اگر لینک دانلود بالا با dl شروع شد، لطفا برای دانلود فایل به جای http از https استفاده نمائید.
برچسبها
مطالب مرتبط

دیدگاهی بنویسید.

بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.

0