دامغان ـ شهری که دوست‌اش می‌دارم

دامغان ـ شهری که دوست‌اش می‌دارم

محمد منصور فلامکی

دامغانی‌ها، مانند سمنانی‌ها. به شهر خود مغروراند، بی‌آنکه به آب و تاب، چیزی در این باب بگویند. شهرشان را سرشار از خاطره‌ها و زیبایی‌ها و نشانه‌هایی می‌دانند که گویی تنها در دامغان توان یافت.
موضوع اما، برای کسانی که شهرهای قدیمی ایران را می‌شناسند و به شهرهای به اصطلاح میانی ایران، (که نه بسیار بزرگ و به همین اندازه بی‌قواره‌اند و نه چندان کوچک و دور مانده از پدیده‌های چشم‌گیر قرن بیستمی) سفر کرده‌اند، شکلی دگر دارد. دامغان، شهر قدیمی مشهوری است، مدیون تاریخ پرنشیب و فرازش و نه چندان متکی بر ساختمان‌های قدیمی پرشماری که بتوانند فضای معماری‌ای قوی و غنی به دست دهند و اینجا، اولین پرسش به میان می‌آید،‌ شهرنشینان به کدام پدیده‌ها و نهاد توانند بالید و به چگونه آثاری دل توانند بست که، اگر عنوان کنند، جایی برای گفت‌گو نمی‌ماند؟
هر کسی از ظن خود به شهری که می‌زید عشق می‌ورزد و یافتن فصل مشترکی برای همگان، در این مقوله، بس دشوار است. اگر آن‌چه ما پیشنهاد می‌کنیم مورد توجه قرار گیرد (و دست‌کم در این نوشتار که سیر و سیاحتی است تنها به هزینه کاغذ و قلم) و معیاری باشد برای پیوند دادن اندیشه‌های ما به یکدیگر، این گونه خلاصه می‌شود: طبیعت، آنگاه که به درون شهر آورده می‌شود و با فضای خاصی که ذات شهر دانسته می‌شود در می‌آمیزد.
طبیعت، در شهر دامغان راه دارد و همه جا، در طول کوچه‌ها و گذرهای به ظاهر بی‌نظم شهر، حضور دارد، در میان بیشتر کوچه‌ها هنوز جوی آب به هوای شهر طراوت می‌بخشد و گیاهان نیز، چه از لب دیوار باغچه‌ها و حیاط‌ها سر بیرون آورند و چه در این سوی یا آن سوی جوی آب، رنگ خود را می‌نمایانند و بوی خود را به مشام می‌رسانند. هم خیابان‌ها و میدان‌های قدیمی و هم بولواری که سر به آسیاب‌های کهن شهر می‌کشد، مشجراند. سطح شهر، زمینی که مال همگان است، در انتها به افق‌هایی رنگارنگ ختم می‌شود نمایان‌گر سلطه محیط طبیعی بر نیم‌رخ‌های شهر.
در هر لحظه از طول روز، به هر فصلی که بخواهی، به ویژه آنگاه که پشت به کویرداری، افق را به سه رنگ متفاوت می‌بینی. اما، ساعتی بعد، همین‌ رنگ‌ها دگر می‌شوند و نمی‌گذارند که از دیدن رنگ و حالی همیشگی خسته شوی و باد، دشمن دیرپای دامغانی‌ها، به این گردش رنگ‌ها کمک می‌کند.
رنگ بر گرفته شده در دامغان هنوز رنگ غالب است، چه از دور به منارهای موقر دست‌کم یک هزار ساله شهر می‌نگریم و چه از نزدیک دیوار پشت خانه‌ها و کف حیاط خانه‌ها و صحن مسجد‌ها و پوشش گنبدی شکل بناهای قدیمی شهر را می‌نگریم. و طبیعت، از راه مواد و مصالح ساختمانی‌ همه‌جا حضور دارد، آنجا که خیابان منوچهری به میدان کهن شهر می‌رسد و در اطراف دهانه ورودی بازار، میوه را می‌نمایاند و آنجا که سر دیگر بازار می‌خواهد خودی بنمایاند و خطوط گنبدی بام‌ش را گواهی بر اصالت مقبره‌های امام‌زاده جعفر و چهل دختران و کاروان‌سرایی که هنوز به همت نظامیانی که پاسگاهش کرده‌اند و از جنگ سودجویان حرفه‌ای شهر رهانیده‌اند بر پا مانده است، به رخ ما بکشد. و اینجا هر لحظه بخواهیم، می‌توانیم به نهر آب و به درختانی که یادآور «تخت حوض» کهن شهر‌اند نگاه کنیم، بی‌آنکه به تلاشی که برای نو ساختن شهر می‌شود کم بهاء دهیم.
طبیعت، درون شهر دامغان حضوری پیوسته دارد و این امر، بر خلق و خوی مردم شهر اثر گذاشته، قامت استوار دامغانیان را در پهنه گذرهای شهر و رفتار راسخ آنان را هر آنجاکه گردآیند تا محفلی گرم برپا دارند، می‌توانیم یافت.
دامغانی‌ها، به خاطر آمیزش داشتن و یگانه بودن شهرشان با طبیعت، به شهرشان به صورت خانه‌شان می‌نگرند، دوستش دارند حتی آنجا که نارسایی‌ها و کاستی‌هایش را برمی‌شمرند.
تجربه‌هایی که از بازدید شهرهای گونه‌گون مدرن جهان، هم به صورتی مستقیم به دست آورده‌ایم و هم از راه فیلم‌ها و کتاب‌ها و تصویرها و نوشتارها، ما را بر می‌انگیزانند که این پرسش را به میان آوریم، چرا دامغان با محیط طبیعی و عناصر شکل دهنده به آن درآمیخته و چرا در پهنه شهر دامغان می‌توانیم با آن هم صفا و محبت مردمان روبه‌رو شویم؟ و در این مهم، کدام عامل موثر بوده؟ طبیعت، که از راه نفوذ و قدرت روزمره‌اش مردم را واداشته تا گرامی‌اش به دارند و عزت و حرمت‌اش را قدر نهند یا مردم که بر پایه خلق و خوی و ادب محیطی‌شان، طبیعت را عنصر اصلی و اساسی برای استمرار شیوه زندگی درست دانسته‌اند و نگذاشته‌اند که عوامل و آثار و نماد‌های آن از محیط شهری‌شان به کنار روند و به دست فراموشی سپرده شوند؟ و یا این‌که، این هر دو با هم، در پیوندی متقابل، سازنده چنان شهری‌اند که آمد؟
آنگاه که از شهر دامغان سخنی به میان می‌آوریم یادآور در آمیختگی‌اش با طبیعت، ناخواسته حتی به بخش قدیمی این شهر می‌اندیشیم و منظره‌هایی در ذهن ما زنده می‌شوند کم یا بیش منطبق با فضای داستان‌هایی که در بیشتر شهرهای قدیمی ما یافته و ساخته شده و در گرمابه‌ها و در خانه‌ها، در ساعات خلوت دکان‌ها و روی سکوهای پهن چهارطاق مسجد جامع و در مدرسه مطلب‌خان بازگو شده‌اند، فضایی به دور از خشونت ساختمان‌هایی که تابع تیرآهن‌اند و روی خود را با پوششی از سنگ‌های نازک و صیقلی گرفته‌اند پنجره‌ها و درهای‌شان از آهن ساخته شده و تمامی‌شان، در طول کوچه‌ها و خیابان‌های صاف، به خط شده‌اند، درست به همان شکلی که معمول سربازخانه‌ها است، جایی که نظامی‌ها بزرگتر و بالاتر فقط هنگامی موفق‌اند که زیر دستان خود را یکسان ببینند، جایی که تشخص آزار می‌دهد و حضور اگر یکنواخت نباشد و صامت، پذیرفته نمی‌شود. دامغان امروز، که با آنچه تا حدود سی‌سال پیش بود تفاوت‌هایی چشم‌گیر پیدا کرده دست کم سه گونه منظر یا حال و هوای متفاوت به ما عرضه می‌کند: در قسمت قدیمی شهر، یعنی از محله خوریا تا شاه‌محله و بازار و جز اینها، می‌توانیم از طبیعت سخن بگوییم که با خشت و آجر و سنگ و چوب در آمیخته و ناظر بر ترکیب ساختمان‌ها با یکدیگر است. آنگاه که در این قسمت قدیمی شهر راه می‌روی، سوای عناصر زنده طبیعت که همراهی‌ات می‌کنند، خودت نیز به رفتار و حرکتی طبیعی فراخوانده می‌شوی، حرکتی که همراه با آرامش است و نمایانگر نرمش. در کوچه‌ و پس‌کوچه‌ها و گذرهای این قسمت شهر بچه‌هایی که می‌دوند، سرپیچ‌ها، وادار به حرکته‌های تند نمی‌شوند و آن بزرگترهای که گفتگوکنان راه می‌روند، آنچه را خواهند دید، پیش از رسیدن به آن، احساس می‌کنند. زیرا حرکت دیوارها و استمرار جوی و سبزه و درخت‌هایی که به فاصله‌هایی مرموز در طول راه قرار دارند،‌فضای شهر را به سبک سربازخانه‌ها و همانند راه‌روهای بیمارستان‌ها، خشک و خشن برش نداده‌اند. شاید جالب باشد اگر به این نکته کوچک بنگریم که انسان آزاده‌ای که بخواهد حتی در زمین به ظاهر صاف کویر از نقطه‌ای به نقطه‌ای دیگر برود راستای اصلی حرکت خود را نگه می‌دارد اما از آن تبعیت مطلق نمی‌کند. در طول راهی که برمی‌گزیند به کوه و سبزی ‌ای که در دو سمت دارد آبادی‌هایی که تواند دیدروی می‌کند و به پستی و بلندی‌هایی به ظاهر بی‌ارزش زمین نظر دارد و ضمن اینها نمی‌خواهد پیکره خود را روی خطی صاف و صرفاً منطقی حساب شده حرکت دهند. و این نکته را کوچه‌ها و گذرهای شهر می‌نمایانند.
گونه دیگری از فضای دامغان زاده محبتی است که سازندگان نوپرداز شهر به نهادهای موجود زنده در بخش قدیم داشته‌اند. آنجا که بولوار بزرگ و مفرح شهر را با درخت‌ها و نهر همیشه شاداب و به پهنایی مناسب برای همگان ساخته‌اند و طریقه اشراف بناها و معبرها به دیدگاه‌هایی سرسبز معطوف و مشروط کرده‌اند.
گونه سوم فضای شهر (که همان بخش‌های به اصطلاح ناسنجیده محله‌های نوساز‌اند) ما را به یاد همان سربازخانه‌هایی که گفتیم می‌اندازد. جایی که ساکنان‌اش فقیر پنداشته و دانسته شده‌اند و خواسته شده که به کمترین راضی شوند. در این بخش‌های نوساز از هر خصیصه‌ای می‌توان شنید جز آنچه دامغانی‌ اصیل است و به هر جایی می‌توان اندیشید جز آنچه روح و جسم این شهر کهن.
خلاصه اینکه، هنوز پیش از آنکه از دامغان گسترش یافته بیرون روی تا به شهر تهران بزرگ بیایی و با شگفتی‌ها و پیچ‌وتاب‌ها و خشونت‌هایی که در فضای پهناور این شهر نهفته است، آشنا شوی، قسمت بزرگی از آن را می‌توانی تجربه کنی. آنجا که خانه‌های ردیف شده مردم به خط واداشته شده را سرپناه می‌دهند، آنجا که فقر معماری خصیصه‌ای از خصایص زندگی مدرن دانسته می‌شود و آنجا که فقیرانه اندیشیدن به شهر و تدبیر فقیرانه در شکل دادن به ساختمان‌های شهر (که کوتاهی و غفلتی بزرگ به بعد تاریخ است) به حساب ارزان بودن آنچه باید ساخت گذاشته می‌شود. آنجا که سازندگان شهری بسیار بزرگ و به همین اندازه در سطح جهانی مهم نمی‌خواهند به پی‌آوردهای سهمناک فقیرانه اندیشیدن، به شهر بنگرند و به آسانی، مصالح ساختمانی کمیاب در کشوری پرنفوس و زمین کمیاب در کشوری کویری و خشک را، به ادعای ارزان‌سازی، مصلوب می‌کنند.
و خلاصه اینکه شهر دامغان کهن ما، با همه عشق و صفایی که در دل برخود ذخیره دارد و به دوست‌داران خود عرضه می‌کند، نقطه‌ای است از جهان پرآشوبی که در آن زندگی می‌کنیم، و نطفه‌هایی می‌پرورد که فردایش را به مخاطره می‌کشانند: پشت به پشت تاری‌خانه کهن خود خانه‌ای می‌سازد به همان شیوه که پشت بازار تخریب شده سمنان وکنار خیابان‌های بی‌جهت احداث شده قائن و گناباد ساخته می‌شود و در دو سمت خود (در فضاهای خاطره‌انگیز دروازه‌های شرق و غرب‌شهر) محله‌هایی را پی می‌نهد که نه دامغان و نه تهران، نه خرم‌آباد و نه شاهرود را می‌نمایانند.

برای دانلود کلیک نمائید نکته بسیار مهم در مورد دانلود فایل: اگر لینک دانلود بالا با dl شروع شد، لطفا برای دانلود فایل به جای http از https استفاده نمائید.
برچسبها
مطالب مرتبط

دیدگاهی بنویسید.

بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.

0