توهّم‌زدایی از شهر، تقدّس‌زدایی از روستا

اگر به قاعده‌ی لوی‌استروس، ذهن ما را دوتایی‌های متضاد سامان داده باشند، در دوتایی شهر/روستا، روستا به طور سنّتی در سویه‌ی نیکو، متناسب، خواستنی، طبیعی و بهشت‌واره و شهر در طرفِ نامتناسب و نامتجانس، تحمیلی، ساختگی، جهنّم‌خصال و نادلپسند قرار می‌گیرد. تقابل این دو سویه‌ی خیر و شر در آغازِ پیدایی آن‌چه ظاهراً علوم انسانی مُدرن خوانده می‌شود و نیز در ادبیّاتِ بعد از صنعتی‌شدن بیشتر نمایان گشت و زندگی در شهر و جداشدن از زیستِ روستایی تاحدودی هم‌بسته‌ی همه گونه بدبختی دانسته شد. از این فراتر، اصولاً پیدایی بعضی علوم جدید انسانی – نظیر جامعه‌شناسی – به دوره‌ی صنعتی‌شدن و جابجایی عظیم جمعیّت از روستا به شهر و انتقال از اقتصاد عمدتاً کشاورزی به صنعتی و در نتیجه خواست و نیازِ اضطراری حلِ مسایل شگفتِ ناشی از این تغییرات برمی‌گردد. در ادبیاتِ آن‌دوره هم شهرها اغلبْ متعفّن و مملوّ از فاضلاب‌های صنعتی، جولانگاهِ موش‌ها، سیاه از دود و دمِ کارخانه‌های شیطانی، پُر از فقر و فساد و نجاست، درد و دروغ و دغل و خباثت، با هزار و یک معضل حل‌نشدنی تصویر می‌شدند و نیز مملوّ از کاشانه‌هایی که روی هم بالا و بالاتر می‌رفتند و منظر را تنگ و تنگ‌تر می‌کردند و بعدتر، خیلِ خودروهایی که آمد و شدِ مردمان پیاده را دشوار می‌ساختند. در عوض، با ذائقه‌ای رومانتیستی، روستا نمادِ خیال و رؤیا، سرسبزی و لطافت، پاکی و صداقت، اعتماد و دوستی و محبّت و انسانیّت و سادگی بود.

در بازنمایی‌های وطنی شهر و روستا نیز، اغلب روستایی که به شهر مهاجرت می‌کرد، روحش را به شیطان می‌فروخت و انسانیّتش را – پیِ موقعیّت یا درآمدِ بهتر – به حراج می‌گذاشت و بیشتر از سرِ ساده‌دلی، هم خوی روستایی پاکیزه‌اش را از دست می‌داد و هم به مال و منالِ شهرنشین‌ها دست نمی‌یافت و از این‌جا رانده و از آن‌جا مانده، مسخره‌ی عام و خاص می‌شد. در عوض شهرنشین، به ظاهر غمِ نوستالژیکِ روستاهای باصفا را داشت و دّم از «خوشا به حالت ای روستایی!» می‌زد و روستایی مهاجر را در داستان‌ها و فیلم‌هایش به سُخره می‌گرفت و آوازِ «دیگه نمی‌رُم ولایت» می‌خواند و دیگران را از مهاجرت به شهر و تنگ‌کردنِ جای شهرنشین‌ها بر حذر می‌داشت و به هر شکل، خواسته یا ناخواسته، بدبینانه به شهر، فضا و روابط آدم‌هایش و خوشبینانه به روستا، محیط جذّاب و صمیمیّت ساکنانش نگاه می‌کرد.

در آن‌چه علوم انسانی خوانده می‌شود، نگاه بدبینانه به شهر، در گفتمانِ جامعه‌شناسی و در آغازِ پیدایی، بیش از همه در نگاهِ فردینان تونیئس مشهود است. تونیئس که خود در مزرعه‌ای در شلزویگ-هولشتاین و در خانواده‌ای مرفّه متولّد شد، همواره – حتّا وقتی به حلقه‌ی روشنفکرانِ آلمانی پیوست و به برلین آمد – نگاهِ رمانتیکی به روستای محل تولّد و روابط آدم‌های آن‌جا داشت. او با قرار دادنِ «گماینشافت» (اجتماع) در برابر «گزلشافت» (جامعه)، به روستا و روابطش تقدّس بخشید و محیط جغرافیایی مبتنی بر گماینشافت – یعنی روستا – را که در آن روابط اجتماعی نزدیک و آشنا و تمایز اجتماعی، اندک است و رسوم و مذهب جامعه را کنترل می‌کند و اصلی‌ترین نهاد اجتماعی خانواده است، برتر دانست و در عوض، بدبینانه به حوزه‌ی جغرافیایی مبتنی بر گزلشافت – یعنی شهر – که در آن روابط بین افرادِ کاملاً متمایز، غیرشخصی‌ست و وظیفه‌ی کنترلی را قانون و قرارداد بر عهده دارد و نهادهای مهمتری از خانواده نظیر اقتصاد و دولت حکم‌فرمایی می‌کنند، نگاه کرد.

این طرزِ تلقّی از شهر و روستا، عموماً بعدها هم به ذهنیّت ثابت و گونه‌ای تفکّرِ قالبی تبدیل شد. خصوصاً، شهری‌ها آدم‌های بی‌رحمی شمرده شدند که غیرِ خود را نمی‌بینند و به سانِ ذرّاتِ جدا از هم، بی‌هیچ پیوستگی به گروه، به دنبال منویّاتِ فردیّت خود هستند. شکلِ نظریه‌پردازی‌شده‌ی این اندیشه در کارِ لوئیس ورث اندیشمندِ صاحب‌نام مکتب شیکاگو به خوبی مشهود است. او در ۱۹۳۸ مطلبی نوشت تحت عنوان «شهرنشینی به‌عنوان شیوه‌ی زندگی». در این نوشته، ورث به چیستی زندگی در شهر توجّه کرد و ادّعا نمود که در شهرها تعداد زیادی از مردم کنار هم زندگی می‌کنند، بی‌آنکه شخصاً یکدیگر را بشناسند. بنابراین، برخلاف روستاها پیوندهای همبستگی بین اعضای جامعه ضعیف است و رقابت بر همکاری مستولی. در واقع، ورث بر غیرشخصی بودن شهرها تأکید می‌کند و از این طریق با توجّه به مفهوم فضا، به نوعی دست به تبیین فرهنگ شهری می‌زند. شهر در دیدگاه او، با سه مشخّصه‌ی اندازه، تراکم و ناهمگونی تعریف می‌شود. این‌ها، متغیّرهای علّی فرهنگ شهری‌اند. شهرها، از این جهت که بزرگ، متراکم و ناهمگون‌اند باعث انزاوای شهروندان و بی‌سازمانی اجتماعی می‌شوند. از این طریق، ایده‌ی ورث به اندیشه‌ی تونیئس و طرح سنخ‌شناسی دوگانه‌ی گماین‌شافت/گزل‌شافت نزدیک می‌گردد. نکات مورد تأکید ورث در زندگی شهری چنین چیزهایی‌ند: انزوای افراد در شهر به دلیل نداشتن یا کمبود روابط شخصی و پس وجود روابط غیرشخصی، ناشناس، سطحی و ناپایدار؛ وجود فاصله‌ی اجتماعی؛ وجود گروه‌های ثانویه و نیز تراکم و عدم تجانس و ناهمگونی جمعیّت‌شهری و پس نبودِ همبستگی یا کمبود آن؛ جداسازی افراد برحسب طبقه، قومیّت، نژاد، نوع خانه و …؛ بالا بودن درجه‌ی پذیرش تفاوت بدون ایجاد تنش؛ افزایش نهادهای تعلّق اجتماعی و حاشیه‌ای شدن نهاد خانواده؛ رشد فردگرایی و در عین حال ایجاد پدیده‌ی جامعه‌ی توده‌ای در اثر مقوله‌بندی و استاندارد شدن رفتارها و ذهنیّتها.

حقیقت این است که تا مدّتها، نظریه‌ی ورث به عنوان نظریه‌ی کلاسیک شهری، مورد تأکید فراوان و مقبولیّت زیاد بود. امّا اندک‌اندک انتقادات زیادی متوجّه این طرز تلقّی شد و سه خط انتقادی وارد بر نظریه‌ی ورث تا حد زیادی آن‌را از اعتبار ساقط کرد: اوّل این‌که آیا افراد منزوی و تنها در شهر اکثریّت را تشکیل می‌دهند؟ حتّی اگر به فرض این‌طور باشد آیا شهر عامل یکّه‌ی این انزوا بوده است؟ منتقد شاخص این خط انتقادی، هربرت گانز است. دوّم این‌که برخلاف آنچه ورث می‌گوید، نمونه‌های متضاد بسیاری در برابر الگوهای نابهنجار و بی‌هویّت مفروض زندگی شهری و جامعه‌ی منسجم روستایی عرضه شده است. منتقدان شاخص این خط انتقادی، یانگ و ویلموت بوده‌اند. و دستِ آخر سوّم این‌که تنوّع فرهنگهای گروهی با نظریه‌ی وجود یک شیوه‌ی مسلّط زندگی – در شهر – تعارض دارد. کلود فیشر، نماینده‌ی اصلی این دسته از منتقدان است.

گانز، می‌پذیرفت که بخشی از جمعیّت شهر را افراد گُذری و گُمنام تشکیل می‌دهند؛ امّا در این موضوع که آنها یک نمونه‌ی نوعی هستند و این تنهایی را شهرها فراهم آورده باشند، تردید داشت. گانز، از «روستاییان شهری» نام برد و نشان داد تعداد این افراد که با همسایگان‌شان روابط نزدیکی دارند، کم نیست. یانگ و ویلموت، خانواده‌های گسترده‌ای را در مرکز لندن گزارش کردند که «بسیار شاد و سرزنده و از انقراض به دور بودند». آنها ادّعا کردند که روابط خویشاوندی مردم در شهرها با برادران و خواهران و عمّه‌ها و خاله‌ها و عموها و دایی‌ها حیرت‌انگیز است. از آن مهمتر، افراد با والدین خود ارتباط نزدیکی داشتند و دو سوّم کسانی که ازدواج کرده و پدر و مادرشان در قید حیات بودند، در فاصله‌ی پنج کیلومتری والدینشان زندگی می‌کردند و از حمایتهای یکدیگر برخوردار می‌شدند. در تحقیقی، آن‌ها گزارش کردند که ۵۵ درصد زنان متأهل در ۲۴ ساعت گذشته والدینشان را ملاقات کرده‌اند. به‌هرحال، مجموعه‌ی گسترده‌ای از روابط اجتماعی خویشاوندی و همسایگی در شهرها دیده می‌شود و ایده‌ی زوال ارتباطات اجتماعی زیر سؤال می‌رود. در شهرها هم، مردم – برخلاف ادّعای ورث – احساس تعلّق قوی و وابستگی شدید به مکان و انسجام اجتماعی بالایی را نشان می‌دهند. پیدایی شبکه‌های اجتماعی (۱)، آن‌چه در جامعه‌شناسی نیش‌های شهری (۲)خوانده می‌شود، تولید کالای عمومی در شهر و ایجاد قلمروهای شهری (۳)، همه نمونه‌های قوی در ردّ نظریه‌ی ورث هستند.

از سوی دیگر، کلود فیشر در تحقیقی وسیع نشان داد که چرا شهرهای بزرگ به جای اینکه هر کسی را در توده‌ای گمنام غرق کند، به رواج خرده‌فرهنگ‌های گوناگون می‌پردازد. تحقیقات فیشر در کالیفرنیای جنوبی اثبات کرد که زندگی شهری کثرت هویّتها و پیوندهای اجتماعی را امکان‌پذیر می‌سازد. در شهر، کسانی‌که زمینه‌ی فکری یا علایق یکسانی دارند می‌توانند با هم مراوده کنند و برای به وجود آوردن ارتباطات محلّی همکاری نمایند. این درحالی‌ست که روستا، چنین انتخابی را میسّر نمی‌سازد و اصولاً تنوّع خرده‌فرهنگ‌ها را نمی‌توان در روستا دید. در واقع، برای پیدایی چنین خرده‌فرهنگهایی نیاز به افراد زیادی هست که تنها در شهرها یافت می‌شوند. پس از تشکیل چنین گروههایی افراد دیگر به صورت گزینشی به سوی آن خرده‌فرهنگ‌ها حرکت می‌کنند و سپس در اثر تضاد یا تعامل گروهها با همدیگر، حس هویّت مشترک تقویت می‌گردد. در روستا، فرد علاقه‌مند به سینما یا فردی هم‌جنس‌گرا ممکن است دستِ بالا بتواند گروه متزلزلی متشکّل از یک یا دو نفر را برای همراهی پیدا کند؛ امّا در شهر او به راحتی می‌تواند عضو یک خرده‌فرهنگ مهم هنری، روشنفکری یا هم‌جنس‌گرایانه شود.

هنوز هم ممکن است بگوییم ورث و کسانی که چون او می‌اندیشند، درست فکر می‌کنند: شهر، دنیای بیگانه‌هاست؛ ولی با این‌حال همین شهر روابط شخصی را ایجاد و حمایت می‌کند. ما باید تجربه‌ی شهری را به حوزه‌ی عمومی برخورد با بیگانه‌ها، و دنیای خصوصی‌تر خانواده، دوستان و همکاران تفکیک کنیم. در واقع نظریات ورث،‌ هنوز هم تا اندازه‌ای معتبر است؛ امّا باید اذعان کرد که ورث اغراق کرده و مسایل را بیش از حد تعمیم داده است. کسانی‌که شهرها را بی‌رحمانه به صلّابه می‌کشند، معمولاً بر روابطِ نزدیک خود و اطرافیانشان در شهر و سودهای کلانی که از زندگی در شهر می‌برند، چشم می‌بنند. آن‌ها با تأکید بر خوبی روستاها و تقدّس بخشیدن به آن‌ها از سوی دیگر دنیای بسته‌ی روستا را نمی‌بینند؛ دنیایی که شاید همین منتقدانِ بی‌رحمِ شهر – که حتّا آزادی‌های کلان‌شهر را هم محدودکننده می‌شمارند – برای ساعتی نتوانند اقتدار و تسلّط سنّت و خانواده در آن یا یک‌دستی و تکرارپذیری وقایعش را تحمّل کنند.

هویّت خواستنی متکثّر و پیچیده‌ی مدرن جز از طریق زندگی در شهر حاصل نمی‌شود. شهرها، مولّد آن نوعی از بیگانه شدن هستند که به قول کریستوا – و به نقل از دکتر کیانِ تاجبخش – «فرد خود را به دلیل خود به غیر تبدیل می‌کند». باز به نقل از قبل و به قول ریچارد سنت در «فوایدِ بی‌نظمی: هویّت فردی و زندگی شهری» راهِ رشدِ ما فقط در این است که در آشفته‌بازارِ جنگلِ انبوهِ شهر، هم‌چون نوجوانی مشتاق در جست‌وجوی هویّتی پیراسته باشیم که از تغییر مکان، بی‌ثباتی و رنج رها باشد، چون نویدِ بزرگِ زندگی شهری، سرگردانی جدیدی‌ست که در داخل مرزهای آن میسّر است و هرج و مرجی‌ست که نه تنها انسان را نابود نمی‌کند؛ بلکه غنی‌تر و پخته‌تر می‌سازد چون جوهر زندگی شهری تنوّع و امکان‌هایی‌ست که برای تجربه‌ی پیچیدگی فراهم می‌آورد.

—–
پانویس‌ها:
(۱) به سادگی به یاد بیاورید شبکه‌ی اجتماعی قهرودی‌ها یا بنیسی‌ها را در تهران.
(۲) به خاطر بیاورید فعّالیّت اقتصادی دریانی‌ها را در پایتختِ به ظاهر فردیّت‌افزای خودمان.
(۳) ارمنی‌های مجیدیّه، زرتشتی‌های خیابان بهار، محلّه‌ی عرب‌ها، یزدی‌های خیابان شادمان و … همه نمونه‌های دمِ دستی این موضوع‌ند.

—–

× ایده‌های این نوشته از این منابع آمده‌اند:

گفته‌های شفاهی دکتر تاجبخش و دکتر ایمانی در کلاس جامعه‌شناسی شهری (۱۳۸۳)؛ دانشکده‌ی علوم اجتماعی دانشگاه علّامه‌ی طباطبایی
تاجبخش، ک. (۱۳۸۶)؛ آرمانِ شهر: فضا، هویّت و قدرت در اندیشه‌ی اجتماعی معاصر؛ ترجمه‌ی افشین خاکباز؛ تهران: نشر نی
ساوج، م. و وارد، آ. (۱۳۸۰)؛ جامعه‌شناسی شهری؛ ترجمه‌ی دکتر ابوالقاسم پوررضا؛ تهران: انتشاراتِ سمت
فکوهی، ن. (۱۳۸۳)؛ انسان‌شناسی شهری؛ تهران: نشر نی

برای دانلود کلیک نمائید نکته بسیار مهم در مورد دانلود فایل: اگر لینک دانلود بالا با dl شروع شد، لطفا برای دانلود فایل به جای http از https استفاده نمائید.
برچسبها
مطالب مرتبط

دیدگاهی بنویسید.

بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.

0