سوسیالیسم و دموکراسی

توضیح مترجم: سوسیالیسم تعدیل شده در مکتب فکری برنشتاین از معدود گرایشهای فکری در جبهه ی چپ است که بر لزوم اصلاحات اجتماعی فوری، صلح طلبی، ائتلاف با احزاب بورژوا، و دیدگاهی اخلاقی به سوسیالیزم پای میفشارد. برای مارکسیستهای هگل گرایی همچون  برنشتاین، سوسیالیسم یک فلسفه ی زندگی مشحون از ایمان و اعتقاد اخلاقی است. فلسفه ای که بیشترین زاویه  را با مواضع جنگ طلبانه ی مارکسیسم-لنینیسم ایجاد میکند.متن پیش رو ترجمه ی گزیده ای از کتاب سوسیالیسم تکاملی {Evolutionary Socialism}اثر ادوارد برنشتاین (Eduard Bernstein)، سوسیالیست تجدیدنظرطلب معروف است که بصورت دنباله دار در سایت منتشر خواهد شد. برای ترجمه از نسخه ی آن لاین کتاب استفاده شده که در اینترنت قابل دسترسی است.

" در اواخر قرن نوزدهم در آلمان مباحث مربوط به مواضع جنبش سوسیال دموکراسی و حزب سوسیال دموکرات با انتشار کتاب سوسیالیسم تکاملی (۱۸۹۹) اثر ادوارد برنشتاین، جهت تازه ای یافت…کتاب برنشتاین غلیان فکری قابل ملاحظه ای به دنبال آورد و در نتیجه پیروان بسیاری گرد وی جمع آمدند که به تدریج به عنوان «مارکسیستها»، «نقّادان» و «فرصت طلبان» و سرانجام «تجدیدنظرطلبان» شهرت یافتند. آراء برنشتاین از جانب مارکسیستهایی چون کائوتسکی، پلخانف و رزا لوکزامبورگ مورد انتقاد شدید قرار گرفت و به ویژه لوکزامبورگ در مورد رساله اصلاح اجتماعی یا انقلاب؟ عقاید برنشتاین را انحراف از مارکسیسم و سوسیال دموکراسی خواند…مواضع نظری تجدیدنظرطلبان به ویژه برنشتاین را میتوان در سه مبحث کلی خلاصه کرد: یکی نقد نظریه بحران به عنوان جزئی از مارکسیسم ارتدکس، دوّم نقد اصول و مبانی اساس مارکسیسم، و سوّم مجادلات فلسفی میان مواضع نوکانتی تجدینظرطلبان و مواضع اثبات گرایانه ارتدکس ها." ( بشیریه، حسین، تاریخ اندیشه های سیاسی در قرن بیستم- اندیشه های مارکسیستی، نشر نی، تهران: ۱۳۸۹، صص ۴۷-۴۵)

اتحادیه های تجاری، خودشان را دلمشغول نرخ سود در تولید کرده اند؛ آنچنانکه فروشگ اههای تعاونی دلنگران نرخ سود در فروش کالاها هستند. جنگ کارگرانِ سازماندهی شده در اتحادیه های تجاری برای بهبود استاندارد زندگیشان، از همان آغاز سرمایه داری، جنگ میان نرخ دستمزد و نرخ سود بوده است.  اگر بگوییم که تغییرات در نرخ دستمزدها و ساعات کار به هیچ وجه بر قیمتها تاثیر ندارد؛ بسیار غلو کرده ایم. اگر دستمزد کارگران، در یک صنعت مشخص افزایش یابد؛ ارزش محصولات متناظر با آن دستمزدها با نرخی همتراز با آن افزایش، بالا میرود؛ درست برخلاف ارزش محصول تمامی صنایعی که چنین افزایشی در دستمزدها را تجربه نکرده اند؛ و اگر طبقه ی کارفرماها {employers}ی  مربوط به آن صنعت خاص نتوانند با بهبود ماشین آلات، از پسِ افزایش دستمزدها برآیند؛ یا باید قیمت محصولِ مورد نظر را افزایش دهند با اینکه اّفت نرخ سود را تحمل کنند. در این خصوص، صنایع گوناگون در مواضع مختلفی هستند. صنایعی هستند که با توجه به ماهیت محصولشان یا طبیعت انحصاری سازمانشان، کاملا از بازار جهانی مستقل بوده و در نتیجه در چنین اوضاعی افزایش دستمزدها غالبا با افزایش قیمتها همراه بوده بنحویکه نیازی به کاهش نرخ سود نیست؛ بساکه چنین نرخی افزایش نیز بیابد. در صنایع وابسته به بازار جهانی، و در تمامی دیگر صنایعی که کالاها تحت شرایط مختلف تولید شده و با یکدیگر رقابت میکنند؛ آنجاکه ارزانترینها بر بازار حکم میرانند؛ افزایش دستمزدها تقریبا همواره منجر به پایین آمدن نرخ سود میشود. زمانیکه هرگونه تلاشی که سعی دارد اثر اّفت ناگزیر رقابتی قیمت حین تلاش برای فروش را از طریق کاهش نسبی در میزان دستمزدها بگیرد؛ توسط مقاومت کارگرانِ سازمان یافته {organized} ناکام میماند؛ نیز اتفاق مشابهی افتاده و نرخ سود کاهش می یابد. سرانجام، نزاعِ کارگران برای دستمزد، در واقع میتواند چیزی نباشد جز نزاع علیه افزایش نرخ سود بازای خسران در نرخ دستمزد، منتها کمتر مبارزینی در همان لحظه به چنین چیزی وقوف دارند. نیازی به اثبات این امر نیست که تلاشی که ساعات کار را نشانه رفته شبیه جنگ بر سر نرخ سود است. اگر روز کاریِ کوتاهتر، مستقیما کاهش حجم کار انجام شده با نرخ دستمزد جاری را به بار نیاورد- در بسیاری موارد آشکارا عکس آن اتفاق میافتد-  به شیوه ای جانبی، باعث افزایش مطالبات کارگران برای شرایط زیستی بهتر شده و متعاقب آن افزایش ناگزیز دستمزدها را سبب میشود. افزایشی در دستمزدها که به افزایش در قیمتها منجر شود؛ لزوما و تحت شرایطی خاص، جراحتی بر پیکره ی کلی اجتماع نیست؛ معذالک، در اغلب موارد و در عمل بیش از آنکه مفید باشد؛ مضر است. بعنوان مثال، برای جامعه تفاوت خاصی  نمیکند که یک صنعت، قیمتهای انحصاری را اختصاصا به نفع معدودی کارفرما، تحمیل کند؛ یا اینکه کارگران آن صنعت از غنائمی که از کارخانه به عرصه عمومی  می آید سهمی معین داشته باشند. به همان میزانی که باید علیه ارزانی محصولات که تنها میتواند بازای پایین آوردن دستمزدها زیر نرخ مینیمم متوسط بدست آید جنگید؛ همچنین علیه قیمتهای انحصاری نیز باید مبارزه نمود. لیکن افزایش در دستمزدها که تنها بر نرخ سود اثر بگذارد؛ تحت شرایط خاص این روزها، بطور کل برای اجتماع مفید خواهد بود. از واژه ی بطور کل استفاده میکنم چون مواردی نیز هست که عکسش اتفاق میافتد. خوشبختانه چنین موارد حادّی بسیار نادر هستند. معمولا کارگران بخوبی میدانند که تا کجا باید به طرح مطالبات خویش بپردازند. یقینا، نرخ سود، فشار بیش از حدی را تحمل میکند. پیش از آنکه سرمایه دار از تعهد خویش صرف نظر کند؛ در پی آن خواهد بود تا به هر وسیله ای که شده ستاده ی بیشتری برای دستمزدها از طرق دیگر فراهم آورد. تفاوتهای عظیم واقعی در نرخهای سود در حوزه های مختلف تولیدی نشان میدهد که نرخ سود متوسط کلی {general average profit-rate} بیشتر روی کاغذ بدست میآید تا در عمل. کم نیستند مثالهایی از ورود سرمایه ای جدید به بازار که نیازمند بهره برداری است اما چونان فردی که در پی شغل خویش است؛ بدنبال جایی که بیشترین نرخهای سود حاصل میآید نبوده و اجازه میدهد تا با ملاحظاتی هدایت گردد که برای میزان سود جایگاهی ثانوی قائلند. لذا حتی این عامل بسیار محتمل در خصوص هم سطح سازی نرخهای سود بصورتی نامنظم کار میکند. اما سرمایه ای که از پیش سرمایه گذاری شده؛ بنحویکه در هر حوزه ای سریعا تکثیر میشود؛ تنها بنابر دلایل مادی نمیتواند بدنبال حرکت نرخ سود از یک حوزه ی تولید به حوزه ای دیگر باشد. خلاصه کنم؛ نتیجه ی یک افزایش در قیمت کار انسانی، در تعداد بسیار زیادی از موارد، تا حدودی تکمیل بیشتر ماشین آلات و سازمان بهتر صنعت، و تا حدودی تقسیم مساویتر محصول مازاد است. هر دوی تبعات ذکر شده؛ برای رفاه عمومی مفید هستند. با قید محدودیتهایی مشخص، میتوان گفته ی مشهور دستات دو تریسی (Destutt de Tracy) در مورد کشورهای سرمایه داری را بدین شکل اصلاح نمود: " نرخهای سود پایین نشاندهنده ی میزان بالای تندرستی میان توده های مردم است." اتحادیه های تجاری عنصری دموکراتیک در صنعت محسوب میشوند. گرایش آنها به سمت تخریب خودکامگی سرمایه و تحقق نفوذ مستقیم کارگران در مدیریت یک صنعت است. کاملا طبیعی است که تفاوتهای زیاد عقیدتی پیرامون میزان نفوذی که مطلوب است؛ باید وجود داشته باشد. بر اساس شیوه ای خاص از تفکر، چیزی کمتر از حق بی قیدوشرط تصمیم گیری در تجارت برای اتحادیه های تجاری خواستن، زیرپا گذاشتن اصول است. اگر تحت شرایط فعلی بخواهیم چنین حقی برای اتحادیه ها قائل شویم؛ خیلی آرمانگرایانه {utopian} بوده و با ماهیت جامعه ی سوسیالیستی منافات دارد؛ همچنین دیگران را به انکار اتحادیه ها بعنوان یک بخش پایدار در زندگی اقتصادی واداشته و سبب میشود تا به اتحادیه ها چونان انتخاب میان بد و بدتر که موقتی بوده و از آنها گریزی نیست؛ بنگرند. سوسیالیستهایی هستند که در نگاه آنها، اتحادیه تنها یک موضوع درسی برای اثبات بی ثمریِ هر گونه ی دیگر کنش، غیر از کنش انقلابی سیاسی است. در حقیقت، اتحادیه، اینروزها و در آینده ی نزدیک، تکالیف اجتماعی مهمی در تجارت  بر گردن دارد؛ تکالیفی که هنوز مطالبه نشده یا حتی با قدرت اتحادیه ها چندان سازگار نیستند. اعتبار دستیابی به این حقیقت که اتحادیه ها اعضاء لایتجزای دموکراسی هستند؛ برای نخستین بار، به گروهی از نویسندگان انگلیسی تعلق دارد. پس جای تعجب ندارد اگر انگلستان اولین کشوری باشد که درآن اتحادیه های تجاری پیش از هرجای دیگری، اهمیت می یابند چنانکه این کشور، در یک سوم پایانیِ قرن نوزدهم، گذار از وضعیت دولت اُلیگارشیک به دموکراتیک را تجربه میکند.

سوسیالیسم تعدیل شده در مکتب فکری برنشتاین از معدود گرایشهای فکری در جبهه ی چپ است که بر لزوم اصلاحات اجتماعی فوری، صلح طلبی، ائتلاف با احزاب بورژوا، و دیدگاهی اخلاقی به سوسیالیزم پای میفشارد. برای مارکسیستهای هگل گرایی همچون  برنشتاین، سوسیالیسم یک فلسفه ی زندگی مشحون از ایمان و اعتقاد اخلاقی است. فلسفه ای که بیشترین زاویه  را با مواضع جنگ طلبانه ی مارکسیسم-لنینیسم ایجاد میکند.متن پیش رو ترجمه ی گزیده ای از کتاب سوسیالیسم تکاملی {Evolutionary Socialism}اثر ادوارد برنشتاین (Eduard Bernstein)، سوسیالیست تجدیدنظرطلب معروف است که بصورت دنباله دار در سایت منتشر خواهد شد. برای ترجمه از نسخه ی آن لاین کتاب استفاده شده که در اینترنت قابل دسترسی است. در بخش دوم از ترجمه کتاب، برنشتاین، اتحادیه های تجاری را در صورت تن زدن از قوانین دموکراتیک، محکوم به زوال در قالب یک شرکت انحصاری میداند. اتحادیه های تجاری بنابر عقیده ی نویسنده باید به مصالحه و سازش با یک اجتماع دموکراتیک رضایت دهند؛ چراکه "مصالحه" {compromise} اساس دموکراسی است؛ دموکراسی "مدرسه ی عالی مصالحه است". همچنین بر طبق آراء برنشتاین، دموکراسی در معنای حاکمیت مردم میتواند به خودکامگی و چیرگی اکثریت بدل شود و این مفهوم از دموکراسی قدیمی، خام، محافظه کارانه و منسوخ است. دموکراسیِ مد نظر برنشتاین با ایده ی عدالت همراه بوده و در پی محو دولت طبقاتی و به بار آوردن حدّ اعلای آزادی برای همگان میباشد.  دموکراسی در دستگاه فکری برنشتاین همسنگ با محو روحیه انقلابی در جامعه نیست؛ اما آرام، عاقلانه، منطقی و در محدودیتهای دموکراتیک رشد کرده و میزید.

آخرین و یکی از دقیقترین آثار نگاشته شده در این خصوص [منظور، اتحادیه های تجاری است.م]، کتابی است پیرامون تئوری و عملِ اتحادیه های تجاری بریتانیا، نوشته ی سیدنی و بئاتریس وب {Sydney and Beatrice Webb}، این کتاب بدرستی توسط نویسندگانش، داروی دموکراسی صنعتی، لقب گرفته است. قبل از آنها، ثورولد راجرزِ  {Thorold Rogers}فقید در سلسله درس گفتارهایش درباب تعبیر اقتصادی از تاریخ {Economic Interpretation of History} (اینجا و آنجا اشتراکاتی با درک مادی از تاریخ دارد؛ اما تنها در جاهایی گزینش شده بدان اشاره میکند)، اتحادیه های تجاری را، شراکت کارگری {Labour Partnership} نامید؛  که البته با اصل اتحادیه های تجاری همخوان است اما در عین حال به محدودیتهایی که عملگری اتحادیه تجاری میتواند در یک دموکراسی داشته باشد نیز اشاره میکند؛ محدودیتهایی که فراسوی آنها، اتحادیه جایگاهی در یک اجتماع دموکراتیک ندارد. سوای اینکه، دولت، اجتماع، یا سرمایه دارها، کارفرما هستند؛ اتحادیه ی تجاری، بعنوان سازمانی متشکل از همه ی اشخاصِ شاغل در اصنافی مشخص، میتواند بطور همزمان و مادامیکه به شراکت رضایت داده است؛ منافع اعضاء خویش و منفعت عمومی را به پیش ببرد. فراسوی چنین چیزی، این خطر هست که به شکل یک شرکت بسته و واجد تمامی کیفیتهای بد یک مونوپولی رو به زوال برود. حتی اگر یک جامعه ی {society} متعاون {co-operative}نیز باشد؛ در چنین حالتی محکوم به نابودی است [یعنی در حالتی که تن به شراکت با یک جامعه ی دموکراتیک ندهد.م] اگر چنین شود؛ اتحادیه تجاری، به مثابه ی بانوی کلیه ی شاخه های تولیدی و ایده آل بسیاری از سوسیالیستهای قدیمی، تنها یک انجمن انحصاری خواهد بود؛ و مادامیکه بر انحصار تکیه زده یا در پی آن است؛ با سوسیالیسم و دموکراسی در تعارض خواهد بود؛ بگذار سازمان داخلی اش هرچه که میخواهد باشد. اینکه چرا با نیازهای سوسیالیسم در تعارض است؛ نیازی به توضیح بیشتر ندارد. انجمنهایی که بر خلاف اجتماع عمل میکنند؛ نوعی حکمرانیِ الیگارشی در چهارچوب حاکمیت محسوب میشوند, آنچنانکه خود سوسیالیسم نیز کمی اینگونه است. اما چرا یکچنین اتحادیه ی تجاری ای همآواز با اصول دموکراسی نیست؟

این پرسش مستلزم پاسخ به پرسش دیگری است. اساس دموکراسی چیست؟

پاسخ به این پرسش آسان بنظر میرسد. در وهله اول ممکن است گمان شود که با تعریف دموکراسی به مثابه ی " حکمرانی توسط مردم" {government by people}قضیه حلّ و فصل شده. اما اندک تاملی به ما میگوید که بدین ترتیب پاسخی سطحی و کاملا تشریفاتی به پرسش فوق داده شده. اینروزها تقریبا تمامی افرادی که واژه ی دموکراسی را به کار میبرند؛ میفهمند که چیزی بیش از صرف شکل دولت یا حکمرانی است. به تعریف دموکراسی نزدیکترخواهیم بود اگر آنرا سلبی تعریف کنیم؛ به معنای نبود دولت طبقاتی، حضور یک شرایط اجتماعی که درآن تفوّق سیاسی، نصیب هیچ طبقه ای که بر کل جامعه تحمیل شده؛ نیست. با این تعریف حالا مشخص شد که چرا یک شرکت انحصاری از اساس ضد دموکراتیک است. تعریف سلبی به نسبت تعریف دموکراسی چونان "حاکمیت مردم"، به ایده ی سرکوب افراد توسط اکثریتی که بطور کامل در برابر ذهنیت مدرن موضع دارند؛  فرصت جولان کمتری میدهد. امروزه ما سرکوب اکثریت توسط اکثریت را "غیردموکراتیک" تلقی میکنیم؛ درحالیکه در بدو امر با ایده ی حاکمیت مردم کاملا سازگار مینمود. ایده ی دموکراسی، به مفهوم امروزینش، نگره ی عدالت را دربر میگیرد-تساوی حقوق برای تمامی اعضای اجتماع،  و اگر بخواهیم آن را بر اساس قانون اکثریت تعریف کنیم؛  آنجاکه قانون مردم بر هر چیز محسوس و ملموس تسرّی می یابد؛ ایده ی دموکراسی با محدودیت مواجه است. دموکراسی هرچه بیشتر آگاهی عمومی را به خویش جلب کرده و آنرا به کار میبندد؛ در معنای بالاترین آزادی ممکن برای همگان،  برابرتر نیز میشود.

دموکراسی از اساس، سرکوب دولت طبقاتی است؛ گرچه هنوز سرکوب واقعی طبقات نیست. آنهاکه از خصلت محافظه کار دموکراسی سخن میگویند تا حدی راست میگویند. خودکامگی {absolutism}، یا نیمه خودکامگی، هواداران و مخالفین دموکراسی را تاجاییکه توان داشته باشند؛ میفریبند. بنابراین در کشورهایی که خودکامگی برقرار میشود؛ یا هنوز موجود است؛ شاهد برنامه های بلندپروازانه هستیم؛ زبانی غلوّ آمیز، سیاستهای نامنظم و نوسانی، ترس از انقلاب و تمنّای سرکوب. در یک دموکراسی، احزاب و طبقاتی که حامی آنها هستند؛ بزودی یاد میگیرند که قدرتشان محدود است و هربار بایستی آنقدر مسئولیت تقبّل کنند که امیدوار باشند تحت شرایط موجود از پسش برمیآیند. حتی اگر احزاب، مطالباتشان را بالاتر از آنچه که در حقیقت قصدش را دارند؛ ارتقاء بخشند؛   باز هم باید میانه روی پیشه کنند تا به مصالحه راه دهند؛ و براستی که دموکراسی مدرسه ی عالی مصالحه است. حق رای، اعضای یک دموکراسی را مجازا، در اجتماع شریک میسازد؛ و این شراکت مجازی، باید در نهایت به شراکتی واقعی بدل شود. با وجود یک طبقه ی کارگر عقب مانده در کمیت و فرهنگ، حق رای عمومی چیزی است در مایه های حق انتخاب یک "قصاب"، اما اگر این طبقه باسواد و پرشماره باشد؛ حق رای ابزاری است برای آنکه نمایندگان مجلس را از تشنگان قدرت به خادمین واقعی ملت بدل نماید.

ادوارد برنشتاین برگردان آرمان شهرکی

برای دانلود کلیک نمائید نکته بسیار مهم در مورد دانلود فایل: اگر لینک دانلود بالا با dl شروع شد، لطفا برای دانلود فایل به جای http از https استفاده نمائید.
برچسبها
مطالب مرتبط

دیدگاهی بنویسید.

بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.

0