هویت و این همانی با فضا

هویت نتیجه فرایند این همانی Identity است . منظور فرایند مقایسه بین عینیتی موجود (ابژه) با اطلاعات و داده هایی از آن در یک حافظه است .

اطلاعات از هر ابژه مربوط به گذشته آن است و در فرایند این همانی ناچار باید به این اطلاعات بایگانی شده بسنده کرد .

هر ابژه به عنوان یک پدیده همواره در حال تغییر و تحول است .

ابژه با آن که موجودیت خارجی مستقل دارد ولی در فرایند ادراک تبدیل به یک پدیده ذهنی می شود . در فرایند این همانی انسان از این تصویر ادراکی و ذهنیت خود بهره می گیرد و ابژه را با آن می سنجد . در فرایند ادراک نیز هر ابژه را پرده به پرده دریافت می کند . مطالب انباشته شده در حافظه تنها متکی بر تجربیات مستقیم فرد نیست بلکه تجربیات بشری نیز بخش عمده این مطالب را تشکیل می دهد .

تشخیص هویت نوعی ارزش گذاری و یا تعیین کیفیت است اما در این ارزش گذاری فرد و جامعه دارای محدودیت هایی هستند .

در تعیین هویت انسانی، هویت او تنها به گذشته فرد مورد نظر بسنده نکرده و اطلاعاتی از حال و آینده شخص نیز مد نظر قرار می گیرد . باید توجه داشت که هیچ انسانی نمی تواند گذشته حال و آینده خود را با هم آشتی دهد . زندگی انسان روند یکسانی ندارد و فرد دائم در حال دستکاری هویت خویش است .

هر فردی با حضور و رشد یافتن در جمع علاوه بر این که دارای هویت فردی می شود بلکه با گرفتن عناصر مشترکی که فرهنگ نامیده می شود با هویت جمعی می یابد . به این ترتیب ایجاد هویت فردی یک فرایند اجتماعی است که در آن ما تبدیل به یک ذهنیت در کنار من شخص می شود.

این همانی با اشیاء و فضاها

انسان حتی در برخورد با یک شیء و یا یک فضا احساس این همانی کرده و آن را قسمتی از من خود یا مای جمع می پندارد . در این حالت عینیت بخشی از دنیای عینی را تبدیل به ذهنیت خود می کند و آن را بخشی از هویت خود می داند. مدرسه ی دوران کودکی گوشه ای از هویت ما شده است . در چنین فضایی مطمئن تر و آرامتر حرکت می کنیم چون این شناخت ذهنی نیروی زیادی را برای ادراک طلب نمی کند .

در عین حال ما قادریم با بخشی از من خود مانند احساس به سان ابژه برخورد نماییم که این فرایند تبدیل ذهنیت به عینیت نامیده می شود .

فرایند این همانی فرد با فضا

انسان نه فقط بر اساس توانایی های گونه خود بلکه بر اساس توانایی های جانداران دیگر و حتی بر اساس قوانین زیبا شناختی قادر به خلق فضاست .

طبق گفته ویتروویوس هر بنا لازم است سه انتظار آدمی را برآورده نماید : کارایی ، ایستایی ، و زیبایی

معماری از هیچ به وجود نمی آید بلکه منوط به داده هایی عینی و ذهنی است . فضای ایجاد شده عینیتی نوزاد و فراتر از ذهنیت طراح به شمار می رود . این اثر با آن که نمایان گر برخی خصوصیات خالق خود به شمار می آید اما هیچ گاه بعد از خلق به عنوان بخشی از من خالق خود ظهور نمی کند. انسان غالبا با فضا به صورت فعالانه برخورد کرده و همواره با آن در داد و ستد اطلاعات است . فضا زمانی برای ما دارای هویت خواهد بود که از طرفی بتوانیم آن را موجودی مستقل و عینی تلقی کرده و از طرف دیگر خود نیز به عنوان موجودی عینی در آن فعالیت و رفتار نماییم و بتوانیم ذهنیات ناشی از ادراک آن را با ذهنیات خود تطبیق دهیم .

در ادراک یک فضا عوامل مختلفی دخالت دارند و زمانی می توانیم فضایی را شناخته و از آن استفاده کنیم به معنای نمادین فرهنگی-اجتماعی آن واقف باشیم .

در نتیجه نا همخوانی فضا با انسان این همانی کمتری بین شخص و فضا به وجود می آید، لذا عامل هویتی پیدا نمی شود .

این همانی با فضا

 هر فضایی حتی با یک بار دیده شدن تاثیر خود را بر ناظر می گذارد و اگر چه دارای نمادهای فرهنگی زیادی باشد نمی تواند در روند این همانی فرد نقشی مهم ایفا نماید مگر آن که نوعی ارتباط خاص وجود داشته باشد که مدام به صورت تکرار خود را به نمایش گذارد .

در بعضی موارد استمرار و تداوم موجب عادت بدون تفکر شده و موجبات غفلت از موارد جانبی را فراهم می آورد .

حافظه های جمعی و فردی در صورت عدم استفاده ، از فرهنگ و جامعه خارج شده و یا به صورت پنهان در می آیند .

ذهن انسان به دنبال انطباق است ، با این حال با تنش و تضاد مخالفتی ندارد .

ارزش زیبا شناختی هنگامی قابل ادراک می شود که بتواند خود را به عنوان یک موجود مستقل از ذهن برای ناظر مطرح کند به عبارت دیگر پیام هایی در فضا موجود باشد که شخص را به چالش با ذهنیات خود وا دارند .

حال این سئوال مطرح می شود که معماران و شهرسازان چگونه می توانند در جهت بر قراری آشتی میان حرکت نو و فضای گذشته قدم بردارند تا اساس فضا به هم نریخته و بتوانیم این همانی خود را با آن حفظ کنیم .

۱- معماران و شهرسازان باید برای شناخت ، حفظ و احیای آثار تاریخی که تداوم تاریخی و پیوستگی فرهنگی و روح ملی را تحقق می بخشند ، به تفاهم برسند .

۲- موزه ای برخورد کردن و عدم احیا و بهسازی بافت ها به بهانه حفظ بنا به شکل اولیه از لحاظ اقتصادی و اجتماعی کار نامنصفانه ای است و زندگی از بنا رخت بر خواهد بست و عوامل مهمی از قبیل شیوه زندگی ، انطباق فضا ، فرم و عملکرد رفتار ساکنین به فراموشی سپرده می شود .

۳-دید نوستالژیک و الگو برداری صوری از بناهای قدیمی در امر نوسازی یا بازسازی امری پسندیده نیست البته معمار می تواند و باید از گذشته آموخته و آن را در کار خود تاثیر دهد .

۴- نمی توان و نباید به معماری و روش ساخت سنتی و بومی و عواملی که باعث مطلوبیت برای ساکنین شده بی اعتنا بود ، منظور به هیچ وجه نسخه برداری صرف نیست .

۵-  فضا باید مخاطبین خود را در طول زمان همراهی کند و به این ترتیب همواره احساس تعلق و راحتی را که نتیجه این همانی است ، ایجاد نماید .

۶-پیشرفت نمی تواند یکسره بریدگی و بی پیوندی باشد بلکه تداوم و تکراری است در سطحی بالاتر . البته مخالف ورود عملکردها و رفتارهای جدید نمی توان بود و این عملکردهای جدید با خود فرم ها و فضاهای جدید را به همراه خواهند داشت .

۷-دیدن بنا به همراه زمینه و بافت به معنای عام کلمه در اطراف آن نکته دیگری است که باید بدان توجه شود . نباید طرحی ارایه کرد که از لحاظ عملکردی ، فرم ، تناسبات ، مصالح و غیره با زمینه خود متناقض باشد . منظور جنبه ی زیبا شناختی آن نیست .

۸-معمار نمی تواند در طراحی نحوه ی این همانی استفاده کننده از بنا را به نحو کاملی برنامه ریزی کند . بنابراین ساختمان یا فضایی را که می سازیم نباید آن چنان تمام و کمال باشد که نتوان در آینده تغییری در آن ایجاد نمود . طراح می باید خود را رفع کننده کاستی ها و کمبودهای فضایی بداند تا خالق و مبتکر چیزی مطلقا نو .

منبع:

مقالاتی در باب مفاهیم معماری و طراحی شهری؛ دکتر جهانشاه پاکزادشهرسازی آنلاین

برای دانلود کلیک نمائید نکته بسیار مهم در مورد دانلود فایل: اگر لینک دانلود بالا با dl شروع شد، لطفا برای دانلود فایل به جای http از https استفاده نمائید.
برچسبها
مطالب مرتبط

دیدگاهی بنویسید.

بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.

0