نظریه های سنتی انحرافات اجتماعی

                                                           * به نام خدا *

                 نظریه های سنتی انحرافات اجتماعی و پاسخ به چند پرسش اساسی

       در این مقاله سعی بر آن است تا نظریه های سنتی در مورد علل گرایش به انحرافات اجتماعی مختلف به طور مختصر مطرح و سپس به چند پرسش اساسی در این زمینه پاسخ داده شود. در هر یک از نظریه های ذیل به عوامل مسلط در گرایش به انحرافات اجتماعی اشاره شده است. عواملی که از اندیشه های جامعه شناسان انحرافات اجتماعی بر گرفته شده اند.

        نظریه ی فشار اجتماعی: از این نظریه با نام ” فشار ساختاری ” نیز یاد می شود. این نظریه، عامل انحرافات اجتماعی را فشارهای اجتماعی وارده بر فرد می داند. فشارهایی که به طور عمده ناشی از فقر ایجاد می شود. جامعه شناسان ، ساختارهای اجتماعی نامناسب را عامل ایجاد و تشدید چنین فقر تحمیلی بر فرد می دانند.

         این نوع فشار اجتماعی موجب عدم موفقیت فرد در دستیابی به اهدافش در زندگی می گردد. و همین امر می تواند زمینه را برای گرایش به آسیب های اجتماعی مختلف فراهم سازداین نظریه به طور رسمی در سال ۱۹۸۳ توسط ” رابرت مرتن ” مطرح گردیده است.

        نظریه ی گسست هدف – وسایل:این نظریه نیز که توسط مرتن مطرح گردیده است به این موضوع اشاره دارد که انحراف در جامعه رواج دارد. زیرا جامعه افراد را جهت دستیابی به موفقیت ترغیب می کند بدون آن که فرصت ها و شرایط برابر و مناسبی را برای نیل به این موفقیت فراهم سازد. این امر سبب ایجاد نوعی گسست میان هدف و وسایل دستیابی به آن می گردد و زمینه را برای بروز کجروی و انحراف اجتماعی فراهم می سازد.

        نظریه ی محرومیت پایگاهی :این نظریه که توسط ” آلبرت کوهن ” در حوزه ی جامعه شناسی انحرافات وآسیب  شناسی اجتماعی مطرح گردیده مبتنی بر این است که انحراف در میان نوجوانان و جوانان طبقات پایین جامعه بیش تر رواج دارد. زیرا آن ها نمی توانن در محیط مدرسه در میان طبقات متوسط و بالای جامعه کسب پایگاه اجتماعی نمایند. این محرومیت پایگاهی ( از طبقه ی بالا تر ) زمینه را برای انحراف اجتماعی فراهم  می سازد.

        نظریه ی فرصت نا مشروع : این نظریه را دو تن از جامعه شناسان معروف به نام های ” کلووارد ” و   ” اوهلین ” مطرح کرده اند. این نظریه بیان می دارد که جوانان و نو جوانان طبقات پایین احتمال دارد که دست به رفتار های بزهکارانه بزنند ؛ اگر فرصت های نا مشروعی برای آن ها فراهم گردد.

          نظریه ی یادگیری: این نظریه اشاره به این امر دارد که انحراف رفتاری است آموخته شده. به عبارت دیگر فرد یاد می گیرد که چگونه دست به انحرافات اجتماعی بزند. ” بروس کوین ” در این زمینه نظر جالبی دارد و      می گوید: ” برای ان که شخص جنایتکار شود، نخست باید بیاموزد که چگونه می توان جنایت کرد.

         نظریه ی معاشرت ناهمگون: این نظریه در جامعه شناسی انحرافات ” نظریه ی ارتباطات افتراقی ” نیز نامیده می شود و در میان نظریه های مختلف جامعه سناسی از شهرت و اعتبار زیادی برخوردار می باشد.

           ” ادوین ساترلند ” این نظریه ی معروف را مطرح ساخته است. در این نظریه بر نقش دوستان ناباب و معاشران نامطلوب در گرایش به رفتارهای انحرافی تاکید شده است. ساترلند معتقد است اگر افراد با گروه ها و یا دوستانی که معتقد به انجام رفتارهای انحرافی اند بیش تر از افراد غیر معتقد معاشرت کنند، زمینه ی بروز انحرافات اجتماعی در آن ها بیش تر می شود.

        نظریه ی همانند گردی افتراقی : این نظریه که توسط جامعه شناسی به نام ” گلیزر ” مطرح گردیده اشاره به این امر دارد که اگر افراد خودشان را با کجروها و منحرفین بیش تر از غیر کجروها همانند سازند احتمال گرایش به انحرافات در آن ها افزایش می یابد.

         نظریه ی تقویت یا پاداش دهی افتراقی : این نظریه را دو تن از جامعه شناسان با نام های ” بورگس ” و ” آکرز” مطرح نموده اند. این دو معتقدند که اگربه افراد منحرف به خاطرانحراف گذشته شان، به جای تنبیه شدن، پاداش داده شود وآن هابه خاطر انحرافشان مورد تشویق نیز قرار گیرند ، به طور مداوم دست به اعمال انحرافی می زنند.

        نظریه ی کنترل یا نظارت اجتماعی : این نظریه ریشه در مفهوم ” همبستگی اجتماعی ” دورکیم دارد.

به این معنی که تضعیف همبستگی اجتماعی زمینه ی بروز کجروی اجتماعی را فراهم می کند ؛ چرا که روند کنترل یا نظارت اجتماعی را مختل می سازد. جامعه شناس دیگری به نام ” تراویس هیرشی ” نظریه ی دورکیم را بسط داد و با نام کنترل یا نظارت اجتماعی مطرح نمود. به طور کلی این نظریه معتقد است که فقدان کنترل یا نظارت اجتماعی در جامعه موجب کجروی یا انحراف می گردد.

        نظریه ی تعهد اجتماعی و خود کنترلی : این نظریه در واقع ادامه و بسط نظریه ی قبلی هیرشی    می باشد. از دیدگاه هیرشی اگر تعهد افراد نسبت به جامعه و نیز خود کنترلی آن ها ( نظارت بر اعمال خود  توسط خود) تضعیف گردد ،آن ها به سمت رفتارهای انحرافی گرایش می یابند.

         نظریه ی گسست شرمساری : این نظریه را در جامعه شناسی انحرافات، “برایت وایت ” مطرح نموده است. وی معتقد است که اگر افراد به واسطه ی ارتکاب به اعمال خلاف و انحرافاتشان، احساس شرمساری نکنند وخود را متعهد به جامعه و عضوی از آن تلقی نکنند، زمینه برای ارتکابشان به انحرافات اجتماعی بیش تر فراهم   می گردد.

         نظریه ی جرات بخشی : این نظریه بر این تاکید دارد که اگر به مجازات افراد منحرف با سرعت- قاطعیت و شدت رسیدگی نشود و آن ها این موضوع را دریابند ، برای ارتکاب جرایم، جرات و جسارت بیش تری می یابند.

         نظریه ی انگ یا برچسب زنی : نظریه پردازان اصلی آن را ” هوارد بکر ” ، ” ادوین  لمرت ” و               ” توماس شف ” تشکیل می دهند. این نظریه پردازان انگ یا برچسب خوردن افراد را عامل مهم انحرافات آن ها می دانند. شخص، مطلوب یا نا مطلوب، آگاهانه یا نا اگاهانه، برچسب منحرف می خورد و در نتیجه تصویری جدید از خود می سازد و رفتارها ی متناسب با آن را آغاز می کند. به عبارت دیگر رفتارها، شکل انحرافی می یابندو ناهمنوایی مداوم توسط کسی که برچسب انحراف را پذیرفته است ، ایجاد می شود.

         نظریه ی تضاد: این نظریه که ریشه های آن در افکار برخی جامعه شناسان کلاسیک نظیر:               ” کارل مارکس ” و” رالف دارندورف ” وجود دارد ، به طور کلی بر پیامد های شخصی و اجتماعی تمرکز ثروت و قدرت در دست عده ای محدود تاکید می کند. نقطه ی عطف این نظریه آن است که گروه های ثروتمند و قدرتمند جامعه دارای علایق مشترک اقتصادی و سیاسی اند و بیش تر بر گزیدگان قدرت، از قدرت سیاسی خود برای تدوین و اجرای معیارهای قانونی حامی منافع خود استفاده نموده و یا در واقع سوء استفاده می کنند. این امر به نوعی ایجاد تضاد می کند و شکاف طبقاتی را توسعه می بخشد و زمینه ی افزایش جرایم اجتماعی را فراهم می سازد.                                                                           .           لازم به ذکر است که به دلیل وسعت و گستردگی حوزه ی انحرافات اجتماعی،نظریه های بیش تری علاوه بر نظریه های فوق مطرح می باشند که از نظر زمانی به عنوان نظریه های معاصر جامعه شناسی انحرافات اجتماعی محسوب می شوند و جای بحث و بر رسی آن ها در این جا نیست. در هر حال این نظریه ها چارچوب نظری مشخصی را ارایه می دهند.

            طرح چند پرسش اساسی :

                 ۱)چگونه نظریه ی فشار به تبیین علت رفتار انحرافی می پردازد؟

             با توجه به نظریه ی فشار مرتن ، افراد طبقه ی پایین احتمال زیادی دارد که به رفتارهای انحرافی دست زنند. زیرا جامعه آنان را ترغیب می کند تا به دنبال تحقق اهدافشان باشند بدون آن که ابزارها و امکانات لازم را برای این کار فراهم سازد. کوهن این نظریه را بسط می دهد و می گوید:” وقتی افراد طبقه ی پایین موفق به کسب پایگاه اجتماعی طبقه ی متوسط یا بالا نمی شوند دست به رفتارهای انحرافی می زنند”. ” کلووارد” و ” اوهلین ” نظریه ی مرتن را با طرح این قضیه بسط می دهند که بزهکار شدن افراد طبقه ی متوسط و بالاتر و گرایش آن ها به رفتارهای انحرافی بستگی به دستیابی آن ها به فرصت های نامشروع دارد.

                ۲)نظریه ی فشار چگونه ارزیابی می شود؟

              هر چند دلیل خاصی برای طرح این قضیه وجود ندارد، اما به هر حال گفته می شود افراد طبقات پایین تمایل و استعداد بیش تری به رفتار انحرافی دارند ضمن این که سطح دستیابی به آرزوهایشان تغییر نمی یابد. با این وجود این نظریه به خاطر جایگزین کردن عامل روان شناختی به جای جامعه شناختی در تبیین انحراف و نیز به خاطر طرح یک قضیه ی اساسی مربوط به شکاف میان آرزوها و فرصت ها اهمیت زیادی دارد.

                    ۳) با توجه به تفاسیر متعددی که از نظریه ی یادگیری می شود، چرا برخی افراد منحرف می شوند؟

              نظریه ی ارتباطات افتراقی ساترلند در این زمینه به عامل یادگیری نیز اشاره دارد و می گوید:” افراد احتمال می رود منحرف شوند اگر با گروه ها یا دوستانی که معتقد به انجام رفتارهای انحرافی اند بیش تر از افراد غیر معتقد معاشرت کنند. به عبارت دیگر در واقع دوستان ناباب و معاشران نامناسب در یادگیری رفتارهای انحرافی از سوی فرد موثرند.”گلیزر ” به بسط این نظریه می پردازد و بیان می کند که عامل تعیین کننده جهت تغییر ارتباطات افتراقی به عمل جنایی، همانند گردی افتراقی ( نا برابر)است. ضمن آن که    ” بورگس” و ” آکرز”،  پاداش دهی نا برابر را به عنوان عامل تعیین کننده مطرح می کنند.

                        ۴) نظریه ی ساترلند و تفاسیر گسترده از آن چگونه ارزیابی می شوند؟

              نظریه ی ساترلند به خاطر فقدان یک مفهوم آشکار و عینی برای ” ارتباطات افتراقی ” مورد انتقاد واقع شده است. البته بسیاری از محققان اطلاعات زیادی را جهت تایید این نظریه ارایه دادهاند. از نظرگلیزر این نظریه تا حدی از تایید تجربی و عینی برخوردار می باشد. نظریه ی بورگس- آکرز نمی تواند کنش های واقعی مربوط به انحرافات اجتماعی را تبیین نماید اما برای تبیین انحراف مکرر مناسب می باشد.

                     ۵) چگونه نظریه ی کنترل به تبیین انحراف می پردازد؟

                 بر طبق این نظریه همنوایی در نتیجه ی کنترل ایجاد می شود. بنا بر این فقدان کنترل موجب انحراف می گردد. “هیزشی ” عامل همنوایی را ” تعهد اجتماعی ” یا ” خود کنترلی “می داند.” برایت وایت”آن را “گسست شرمساری” نام می نهد و صاحب نظران نظریه ی جرات بخشی از آن تحت عنوان ” مجازات یا تنبیه قانونی ” یاد   می کنند.

                     ۶)نقطه ی ضعف و قوت نظریه ی کنترل کدامند؟

                نظریه ی هیرشی بنا بر اطلاعات حاصل از تحقیق زیاد مورد تایید می باشد. اما تاثیر تعهد اجتماعی بر انحراف ممکن است تا آن حد که این نظریه بیان می کند قوی نباشد. نظریه ی برایت وایت در مورد احساس شرمساری که ممکن است به کاهش انحراف کمک نماید نیز هم مجرمان اولیه و هم ثانویه را در بر می گیرد.

                   نظریه ی جرات بخشی نیز در برخی مطالعات و تحقیقات انجام شده مورد تایید قرار دارد. هر چند برخی دیگر از تحقیقات آن را قابل دفاع نمی دانند.

                                                               علیرضا جنگجو- کارشناس ارشد جامعه شناسی

برای دانلود کلیک نمائید نکته بسیار مهم در مورد دانلود فایل: اگر لینک دانلود بالا با dl شروع شد، لطفا برای دانلود فایل به جای http از https استفاده نمائید.
برچسبها
مطالب مرتبط

دیدگاهی بنویسید.

بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.

0