آنقدر که تصور می کنیم بد نیست

معماران درباره تهران نظر می دهند

وقتی از ما ایرانی ها به خصوص آنهایی که شهرنشین هستیم و به خصوص تر آنهایی که پایتخت نشین شده ایم، می خواهند چهره شهرمان را توصیف کنیم همه توان مان را به کار می بریم تا هرچه زشت تر و تحقیر آمیزتر در مورد محل زندگی مان حرف بزنیم. بخواهیم یا نه، دوست داشته باشیم یا نه، واقعیت این است که در همین شهر زندگی می کنیم و همان طور که دیدن تصاویر مختلف شهر بر روح و روان ما تاثیری عمیق می گذارد، باید بپذیریم که ما هم بر محیط اطراف خود و زیبایی آن تاثیر گذاریم. کمترین تاثیرمان هم زندگی کردن در خانه هایی است که در مجموع بخش قابل توجهی از نمای شهر را می سازند.

معماران شهر عقیده دارند بخشی از مشکل تصویری تهران به این دلیل است که شهرمان را خوب می شناسیم و مهم تر از آن هنوز نیازی به شناختنش احساس نمی کنیم. آشنا نبودن با عناصر مختلف تشکیل دهنده منظر شهری در بخش های مختلف جامعه از شهروندان عادی گرفته تا مدیرانی که بر چهره شهر تاثیر گذارترند، نمایان است. جای تعجب نخواهد بود اگر ناخواسته به سمتی پیش برویم که هر روز بخشی از زیبایی های آشنای شهر را از جلوی چشم هایمان حذف کنیم، همان منظری که معماران آن را نتیجه تعامل میان انسان و طبیعت می دانند و چشم انداز های حاصل از این تعامل را که زمینه ساز و همچنین محصول فعالیت انسان است می بینند.۱

سلیقه هم حدی دارد

چهره، سیما، تصویر و واژه های دیگری از این دست در ادبیات شهر جای گرفته اند تا بتوان در کلام مفهومی را منتقل کرد که به اندازه تنوع این واژه ها تفسیرپذیر است. گویاتر از همه اینها و آنچه بیش از هر واژه ای با آن روبه رو می شویم «منظر شهری» است. ترکیبی که می گویند در فرهنگ لغات عامه با «منظره شهری» برابر است: گل و گیاه و فضای سبز و نمای دوری از رشته کوه هایی که بعضی روزها از نقاط مختلف تهران دیده می شوند.

با چنین تصوری، حاشیه دریا و کویر و کوچه های شهر یزد را از «منظر شهری» خالی کرده ایم که دکتر «زندیه» معاون پژوهشی دانشگاه بین المللی امام خمینی عقیده دارد: «مجموعه همه عناصری که در محیط وجود دارد، از آب و رنگ و توپوگرافی محیط گرفته تا یادها و خاطرات و ادراکی که ما از شهرمان داریم، در کنار هم منظر شهر را شکل می دهند.» یعنی در ترکیب منظر شهری با چیزی فراتر از شکل اشیا در ارتباطیم، همان نکته ای که «سیدامیر منصوری» عضو هیات علمی گروه معماری دانشکده هنرهای زیبا، آن را پدیده ای «عینی- ذهنی» می نامد و توضیح می دهد: «واژه منظر، در عین حال که نشان دهنده حس بینایی است، به ادراک نهفته در یک واقعیت عینی اشاره می کند.»

برای مثال از خانه های سازمانی نام می برد که در ساخت آنها تنها به جنبه صوری و خارجی آن توجه شده است و انگار از کارخانه بیرون آمده اند.
در حالی که: «انسان دوست دارد ردپایی از تاریخ، از هویت و از فردیت در شهر ببیند.» یعنی حداعلای نظم به یکسانی کسالت آور و هویت کش خانه های سازمانی که «منصوری» آنها را نماد نظام کمونیستی می داند خواهد انجامید.

به عقیده او «تکثر» شرط زیبا شدن محیط است و: «زیبایی در این است که هرکس بتواند متناسب با ذهنیت و سلیقه خود خانه اش را بسازد.»
در چنین شهری می توانیم تمایلات و خصوصیات آدم ها را در معماری شهر ببینیم. ویژگی هایی که در طول تاریخ بر روحیه و شخصیت آدم ها تاثیر گذاشته و در معماری متبلور شده اند. مثلاً: «در شهری که بلندترین بنای آن گنبد مسجدی باشد، به راحتی می توان ذهن ساکنان شهر و احترام آنها به مذهب را مشاهده کرد.» اینجا است که تحلیلگران اجتماعی با توجه به باورهای آئینی مردم فضای مسکونی آدم ها را انعکاسی از طرح شهر و شهر را انعکاسی از طرح معبد و معبد را انعکاسی از طرح نظام کیهانی می بینند.۲
البته سلیقه هم اندازه ای دارد. حتی کسانی که در مورد آزادی آدم ها در نمایش دادن روحیه خود در شهر با نظر «منصوری» موافقند، معتقدند اگر بر روی طیف آزادی و محدودیت انسان ها زیاد از حد به سمت قطب آزاد متمایل شویم به هرج و مرج و آشوب می رسیم. پس: «باید جایی بین این دو قطب قرار بگیریم. البته امر انسانی به هیچ عنوان فرمول پذیر نیست و چون در مظهر شهر با ذهن انسان سروکار داریم نمی توانیم خط مشخصی تعیین کنیم که پس و پیش آن خوب یا بد باشد.» در واقع باید: «آنقدر مهارت فنی داشته باشیم که دو سر طیف را تشخیص بدهیم.»

شهرخوانی

اکتفا کردن به نظر مردم و سلیقه آنها برای ساختن منظر شهر در روزگار فعلی مثل این است که دست و پای آدمی را ببندیم و وسط آب رهایش کنیم تا خودش شنا یاد بگیرد. به بیان ساده تر: «ساده اندیشی و کوته فکری.» علاوه بر خواست مردم باید به فاکتورهایی که از دید کارشناسی تبیین کننده سیمای شهر هستند توجه کرد. کارشناسان معماری منظر هدف های ساماندهی شهر را به سه بخش عمده تقسیم می کنند. اولین هدف، هدف هویتی است که «منصوری» از آن به عنوان هدف فرهنگی یاد می کند و صیانت از هویت شهر را نتیجه آن می داند. برای مثال: «کسی که اهل کرمان است، همیشه باید شهر خود را کرمان ببیند نه اینکه شهرش به تهران تبدیل شود.»
دومین هدف خوانایی شهر است که در واقع بخش عملکردی منظر شهر محسوب می شود. یعنی: «در منظر شهر علاوه بر اینکه می خواهیم شهری هویت مدار داشته باشیم، دوست داریم به عنوان ناظر و ساکن شهر احساس امنیت روانی کنیم و هر کجای شهر که قرار گرفتیم احساس نکنیم گم شده ایم.» نکته سوم، زیبایی شهر است. همان چیزی که در تصور بسیاری از ما منظر شهر به همین مسئله آرایش آن محدود می شود. به همین دلیل هم سازمانی برای زیباساختن شهرمان راه انداخته ایم و هر روز با این سئوال چشم باز می کنیم که «امروز کجای شهرمان زیبا شده است؟»

سیمای دوقرنی شهر

برای اینکه ببینیم امروز کجای کار هستیم و چه چهره ای برای محیط زندگی خود ساخته ایم، باید گذشته مان را خوب بشناسیم. «بیژن شافعی» دبیر انجمن فرهنگی جامعه مهندسان معمار ایران معتقد است اولین قدم در راه تحلیل وضعیت فعلی شهر شناختن پیشینه آن است. اگر در تاریخ به عقب برگردیم آغاز تهران را در تاجگذاری آغامحمدخان قاجار می بینیم. پیش از سلطنت او و پایتخت شدن تهران با شهری روبه روییم که چهره اش همانند موقعیت اش قابل توجه نیست. «شافعی» می گوید: «پیش از هر چیز باید بپذیریم که تهران دویست سال بیشتر سابقه تاریخی ندارد و تغییر و تحولاتش از زمان قاجار شروع است.» در همین فاصله نسبتاً کوتاه است که تمام نشانه های شهری که امروز می بینیم و البته نشانه های بسیاری که از بین رفته اند و چیزی از آثارشان دیده نمی شود شکل گرفته اند.

از خیابان کشی و تغییر ساختار شهر به دلیل ورود اتومبیل گرفته تا به وجود آمدن بناهایی مثل دانشگاه تهران یا برج آزادی که هر کدام به شکلی به خاطره بصری مشترک ما تبدیل شده اند. اما: «همین سیمای دوقرنی هم برای ما شناخته شده نیست.» اهمیت این آشنایی به گفته او در این است که: «تا زمانی که چیزی را نشناسیم، ارزش آن را نمی دانیم و وقتی چیزی در نظر ما ارزشمند نباشد حفظ و نگهداری از آن را ضروری نمی بینیم.» به همین دلیل بنایی مثل دبیرستان البرز یا شمس العماره را خراب نمی کنیم اما خانه هایی را که معماران توانای ناشناخته ای بنا کرده اند، به راحتی از سر راه برمی داریم.

شافعی براساس اسناد و نقشه هایی که از تاریخ دوقرنی تهران به جای مانده، می گوید: «تا قبل از دهه چهل سیمای تهران- نه درخشان- که قابل قبول بوده.» سال های بعد از دهه چهل با اصلاحات ارضی و مهاجرت روستاییان به شهر و گسترش بی اندازه تهران همراه می شود. از همین زمان است که پدیده «بساز و بفروش» شکل می گیرد. چیزی که امروزه به یکی از عوامل اصلی و قدرتمند در تخریب هر چه بیشتر شهر تبدیل شده است به خصوص بعد از دوره هشت ساله جنگ که اوضاع از دست مسئولان خارج شد و شهر چهره ای به خود گرفت که شافعی آن را «عجیب و غریب» می بیند و در توصیف آن: «نمی گویم هیولا، اما آن را یک «مادر شهر بزرک» می نامم.»

ما و خانه های شیشه ای

قاهره، پکن، بمبئی، استانبول و شهرهای بزرگ مشابه. «تهران» تنها شهر بزرگ دنیا نیست و اگرچه شافعی و بسیاری دیگر از ساکنان و ناظران شهر سیمای آن را نشان دهنده آشوب و آشفتگی آن می دانند، اما معتقدند: «نباید از مشکلات آن ترسید.» در نگاه «منصوری» مسئله رنگی متفاوت دارد. اگرچه او هم معتقد است که تهران از شدت آزادی به بی قاعدگی رسیده و دچار هرج و مرج شده، اما می گوید: «تهران آنقدر هم بد نیست که دوست داریم تصور کنیم.»

هیچ کس قابلیت ها و پتانسیل بالای شهر تهران را برای ارائه یک منظر شهری خوب انکار نمی کند. مهم ترین ویژگی تهران هم وضعیت طبیعی آن است. در دنیا کمتر شهری را با ویژگی های طبیعی تهران می توان سراغ گرفت.

شهری که نمای شمالی آن کوه های زیبایی مثل البرز باشد و در شرق خود دماوند همیشه سپید را ببیند. به علاوه رودهایی که از این کوه ها جاری می شوند، هفت رود- دره زیبا در شهر بسازند. کمی دورتر دشت ببینیم و در گوشه و کنار هم شاهد زمین های پردرخت و جنگلی باشیم. همچنین شریان هایی که برای گذر از شمال و جنوب یا شرق و غرب ساخته شده اند و خود سیمایی دیدنی به شهر می دهند.

تصور کنید در یک روز بهاری در هوایی پاکیزه و نیمه ابری سوار بر اتومبیل خود از بزرگراه مدرس به بزرگراه همت وارد می شوید. در چنین فضای ساکت و بی دودی از تماشای دیواره های پرگل و گیاه و رنگارنگ شهر بسیار لذت خواهید برد و در حین حرکت در «همت خلوت» به نقاطی خواهید رسید که تهران را زیر پای خود احساس می کنید و با دیدن شمال و جنوب شهر از زاویه بالا به وجد درخواهید آمد. از نگاه معماری منظر، کسی که بتواند چنین موقعیتی را تجربه کند و چشم انداز وسیعی از شهر را ببیند، امکان «مکان یابی» بهتری خواهد داشت و چون در موقعیت های مختلف می تواند تشخیص دهد در کدام نقطه شهر قرار گرفته، احساس امنیت روانی بیشتری خواهد کرد.

گذشته از این فرم مطلوب طبیعی که اگر نبود مشکلات بسیار بیشتری از آنچه امروز گریبانگیرمان است می داشتیم، به نقش خودمان در شهر می رسیم. از بعد معماری با بسیاری از ساخته های خود روی چهره شهر «تب خال» گذاشته ایم. «شافعی» می گوید هر بنایی پنج نما دارد. یعنی حتی نمای بالایی ساختمان ها را که کسی به حساب نمی آورد، بر نمای شهر تاثیرگذار می داند. اما اتفاقی که در ساختمان سازی ما تهرانی ها بسیار افتاده، این است که فقط در ورودی منزلمان را «نما» در نظر می گیریم: «حتی در ساختمانی که به صورت میلیاردی برای ساختن آن هزینه کرده اند، به کناره ها و لبه ها و نمای بالایی هیچ توجهی نشده است.» برای دیدن این بی توجهی ها کافی است سر خود را از پنجره اتاق تان بیرون بیاورید و نگاهی به خانه همسایه هایتان بیندازید و ببینید دیواره های همین خانه هایی که یک زاویه شان آجری، سنگی یا شیشه ای است، با گچ سفید یا سیمان سیاه پوشیده شده.
صحبت از معماری امروز شهر به این بی توجهی ها خلاصه نمی شود.

بسیاری از ما به نیت مدرن شدن و به کسوت آدم های اروپایی درآمدن تصمیم گرفته ایم شهرمان را از ساختمان های شیشه ای در رنگ های مختلف پر کنیم. در نگاه طنز «علیرضا داوودی نژاد» سازنده فیلم «صحنه های خارجی» ساکنان شهر تهران: «در سرزمینی پر از آفتاب و نور، ساختمان های شیشه ای می سازند تا تابستان ها را بیکار نباشند و وقت شان را صرف خنک نگه داشتن این ساختمان ها کنند.»

در استفاده از امکانات طبیعی تهران علاوه بر بی اطلاعی ما شهرنشینان مدیران شهری هم عملکردی هوشمندانه نداشته اند. «منصوری» از محو شدن رود- دره های شهر صحبت می کند: «می توانستیم به جای کشتن این ساختار طبیعی آن را حفظ کنیم تا هم پارک های زیبایی داشته باشیم و هم خط های شناسایی خوبی برای خواناتر کردن شهر ببینیم.» اما تنها به مدفون کردن رود- دره مسیر صدر اکتفا نکرده ایم و مشغول تکرار همین کار با گلابدره و مسیر پونک هم هستیم.

برای مناطق جنگلی و پردرختی مثل لویزان هم از هیچ کوششی در جهت نابود کردن درخت ها فروگذار نکرده ایم. شاید اعتقاد قلبی مان این باشد که زندگی در قالب مدرن نیازی به طبیعت ندارد و همه باید به آپارتمان های مرتفع و بی روح کوچ کنیم تا جا برای دیگران هم باز شود. شاید هم بدون اعتقاد قلبی و آگاهی ذهنی به این وضعیت دامن زده ایم. وضعیتی که در چشم کودکان امروز، تصویری آشفته از شهر تهران ساخته است. کودکانی که وقتی به ساختمان های اطرافشان نگاه می کنند تصورش را هم نمی کنند که کشورشان در دنیا با معماری اش شناخته می شود- دست کم اینکه روزگاری شناخته می شده.

چشم های لوچ

«حفاظت از شهر به این شکل است که به فضاهای ارزشمند امکان دیده شدن بدهند.» منصوری در توضیح این شیوه حفاظت از شهرهایی مثل لندن و فلورانس مثال می زند که «با مدیریتی هوشمندانه کادرهایی را برای مردم حفظ کرده اند تا شهروندان بتوانند شهرشان را تقریباً به شکلی ببینند که پدرانشان می دیدند. به این ترتیب همه مردم می توانند خاطره تصویری مشترکی داشته باشند که مثل زبان به شکل گیری هویت فرهنگی مشترک کمک می کند.» نکته ای که در برنامه ریزی های شهر تهران چندان جدی گرفته نمی شود. اهمیت این خاطره تصویری مشترک چیست؟ «منصوری» توضیح می دهد: «وقتی مردم تهران شهر خود را به هزار شکل مختلف ببینند، احساس نمی کنند ساکن یک شهر واحد هستند و هویت شهری شکل نخواهد گرفت.» سیاستی که در حال حاضر به سیمای شهر اعمال می شود در جهت حذف این خاطره های مشترک است. البته ماندن و رسوب کردن در فضاهای گذشته نه لازم است و نه عقلانی. برای حفظ چهره شهر راه های دیگری هم وجود دارد.

«منصوری» به هنر نقاشی اشاره می کند و گفته نقاشان که برای شبیه بودن یک پرتره به صاحب آن لازم است شباهت چشم ها و ابروها و مثلث بالای لب به خوبی نشان داده شود. بقیه اجزای چهره چندان تاثیرگذار نیستند. پس: «باید چشم و ابروی شهر را حفظ کنیم نه اینکه به سوی کورکردن شهرمان پیش برویم.» اتفاق های زیادی در جهت کورکردن شهرمان افتاده: ساده ترین آنها نصب تابلوهای تبلیغاتی در نقاطی است که در موقعیت استراتژیک شهر قرار دارند و وجودشان جلوی دیدن و درک کردن شهر را گرفته است. «منصوری» این اقدام را با نصب تابلوی بزرگی جلو پنجره ای رو به دریا مقایسه می کند که «تمام دید ما از منظره زیبای دریا را محدود می کند به تابلویی که مثلاً روی آن نوشته شده باشد روغن نباتی قو.»

او مشکل منظر شهری تهران را نه در امکانات شهر که در نبود طرح و برنامه برای شهر می داند و می گوید: «نه تنها هیچ طرحی نداریم بلکه سئوالش را هم نداریم.» یعنی هنوز به وجود چنین طرحی احساس نیاز نمی کنیم. «بیژن شافعی» هم با وجود همه انتقاداتی که به وضعیت فعلی شهر دارد به بعضی از کارهای خوبی که در سال های اخیر انجام شده اشاره می کند. برای مثال از سبز شدن منطقه ۱۴ شهرداری تهران یا احداث پارک هایی در منطقه ۲۲ نام می برد و اضافه می کند که: «هر درختی که در این شهر کاشته شود به تنفس آن کمک می کند.» او پیشنهادهایی برای بهتر شدن منظر شهری دارد.

معتقد است پس از برداشته شدن اولین گام یعنی شناختن معماری و سیمای شهر و تغییر و تحولی که در طول دو قرن در آن رخ داده است، باید زمینه هایی جهت تحقیق و پژوهش در ارتباط با سیمای شهر تهران و ارزیابی آن فراهم شود. مهمترین مسئله به عقیده او: «ایجاد سازمانی جدید با همکاری سازمان های مرتبط و متولی برای تعیین برنامه و مبانی تحول در سیمای شهر با توجه به زمینه های موجود در شهر است.» سازمانی شکل گرفته از نمایندگان سازمان های میراث فرهنگی و گردشگری، شهرداری، وزارت مسکن و شهرسازی و در مرحله بعد وزارت کشور. این سازمان به گفته «شافعی» باید در نقش «عقل کل» ظاهر شود و همه این نهادها را به هم ربط دهد. به علاوه ضمانت اجرایی داشته باشد و بتواند مشارکت و همکاری مردم را به بهترین شکل جلب کند. علاوه بر این موارد «آموزش اجتماعی و فرهنگی مناسب شهروندان برای آشنا کردن آنها با مشکلات روحی، فرهنگی و اقتصادی زندگی شان در شهر تهران و عمیق تر کردن حساسیت محیطی آنها برای رسیدن به منظر شهری مطلوب لازم است».

آنچه تاثیر دانش ضعیف و نداشتن خاطره بصری مشترک و در نتیجه ضعیف بودن احساس تعلق به فضای شهر را پررنگ تر نشان می دهد، می توان در یک جمله خلاصه کرد: «ریشه های عمیق نداریم.» شافعی تصویری می دهد از درخت های موجود در بافت قدیمی شمال تهران که هیچ فاصله ای با آسفالت خیابان ندارند اما «زنده اند. جوانه زده اند. ریشه هایشان عمیق است.»

پی نوشت ها:
۱- منظر پنجره ای به سوی قلمرو انسانی، شهره سیف اللهی، فصلنامه معماری و شهرسازی، شماره ۶۹-،۶۸ ص ۵۵.
۲- داریوش شایگان، بت های ذهنی و خاطره ازلی، ص ۱۱۲.
فرناز شهیدثالث

آرشیو روزنامه شرق

برای دانلود کلیک نمائید نکته بسیار مهم در مورد دانلود فایل: اگر لینک دانلود بالا با dl شروع شد، لطفا برای دانلود فایل به جای http از https استفاده نمائید.
برچسبها
مطالب مرتبط

دیدگاهی بنویسید.

بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.

0