پیشنهادهایی درباره معماری، شهرسازی و شهرنشینی

۶۵۲۷۹; یکی از مشکلات معماری مدرن در اوایل قرن بیستم این بود که بعد از هزاران سال بعضی از بزرگان این حرفه خواسته یا ناخواسته آن را از دایره هنرهای هفت گانه – که امروزه به مراتب بیش از هفت گانه های کلاسیک است – بیرون راندند و آن را در چنبره تکنولوژی، مصالح، عملکرد و غیره گرفتار کردند. حتی هنوز هم بحث بر سر اینکه معماری فن است یا هنر یا ترکیبی، از این دو ادامه دارد. ولی من اعتقاد دارم که معماری فراتر از مسایل تکنیکی و عملکردی و حتی محیط زیستی که امروزه ورد زبان همه است، هنری است والا که بسیاری از جوانان امروز و دیروز به تولید و خلق آن مشغول هستند.

می دانیم که یکی از اهداف هنر ایجاد وجد، لذت، نشاط و آرامش مخصوصا در این محیط پرتنش و پرآشوبی است که در کل جهان جریان دارد. در یکی از صفحات سال های گذشته شرق نگارنده از موسیقی در ترافیک نوشته بود که در این جنجال و خفقان، تنها موسیقی است که هنگام پخش آن درون قفس اتومبیل، آرامش دلچسبی برایمان فراهم می شود که صدالبته در گرمای تابستان بدون کولر چندان هم گوارا نیست. به هرحال برای ما و هم نسلان مان. تک نوازی های ویلن، تار، سنتور و گل های رنگارنگ باب طبع است و جوانان هم بهتر می دانند چه نوع موسیقی را دوست دارند. آری معماری هم می تواند به همراه گوش نوازی موسیقی، چشم نواز و زیبا باشد و در شهرهای شلوغ مان آرامش به همراه آورده و در نهایت اثری هنرمندانه با معیارهای امروزین باشد. گفتم امروزین شاید این کلمه چندان مفهوم روشنی نداشته و یافتن اینکه معیارهای حداقل زیبا یی شناسی در جهان امروز چیست، چندان سهل و آسان به نظر نرسد.

در این میان ساده ترین راه حل، پرداختن به گذشته و غرق شدن در کیفیت ها و ارزش های والای آن است. ولی چنین پرداختنی به سادگی میسر نیست. شاید برای جوانان قدیم هنوز زندگی در خانه ای با حیاط بزرگ و حوض کاشی و درختان توت و زردآلو و گوجه در چهار طرف و عطر اطلسی بومی – نمی دانم چرا اطلسی های غیربومی امروز چندان بویی ندارند – در غروب تابستان و بوی خاک آجر فرش بعد از آب پاشی و ایوان فرش شده با قالیچه، گلیم و مادربزرگ با چارقد سفید و جانماز در پیش و قل قل سماور در کنارش، رویا یی دل انگیز باشد. ولی قبول کنید که تصویر ارایه شده فوق که بسیار مشابه صحنه های فیلمسازی آبکی بود، امروزه همان قدر غیرواقعی است که با ماشین دودی راهی سفر شویم. البته اگر ماشین دودی بار دیگر به راه افتد و همان لوکوموتیو اوراق کنار پارک ملت را دستی به سر و رویش بکشند و به راهش بیندازند، شاید از گذشته اش نیز جذاب تر شود. ولی ماجرا جدی تر از اینهاست. امروزه بیشتر تصمیم گیرندگان عرصه های مدنی در سنین میانسالی قرار دارند و شاید هم گرفتار همان نوستالژی حیاط مرکزی و حوض کاشی و مادربزرگ و کمک همسایه به همسایه و احترام کوچک ترها به بزرگ ترها و خانواده گسترده هستند که تصاویر زیبا و مضامین دلپذیری برای سریال های تلویزیونی هستند. ولی به نظر می رسد واقعیت های امروز در پی چیزهای دیگری به مراتب فراتر و متفاوت تر از آنچه در گذشته بود، است.

براساس آمارهایی که کم و بیش ارایه می شود، جمعیت کثیری از ساکنان این مرز و بوم را جوانانی تشکیل می دهند که روز به روز و سال به سال اشتیاق شان برای رفتن به دانشگاه و آگاهی از آنچه در جهان می گذرد، افزون تر می شود. بنابراین خواسته ها و توقعات شان به مراتب فراتر از نسل های گذشته است. این جماعت جوان شهرنشین را بدنه اصلی جامعه مدنی و طبقه متوسط امروز می توان به حساب آوریم. بدین ترتیب شهرهای ما باید پاسخگوی این قشر عظیم شهرنشین اکثریت تحصیلکرده، در حال کار یا بیکار باشد. البته خوانندگان فهیم توجه دارند که صحبت ما فقط در مورد معماری، شهرسازی و شهرنشینی است وگرنه پرداختن به مشکلات و مسایل دیگر نیازمند سیاه کردن ۷۰ من کاغذ است. باری به معماری برگردیم و ببینیم در این وادی تا چه حد جوانان متخصص در تصمیم گیری های شهری دخالت دارند تا آنجایی که شواهد موجود نشان می دهد در حد بسیار محدود، در گذشته نه چندان دور یک گروه دانشگاهی به همراه هنرمندان معمار و شهرساز به عنوان کمیته فنی از طرف شهرداری انتخاب شده بودند که بدون وابستگی اداری و سازمانی جلسه ای تشکیل و هر دو هفته یک بار مسایل شهر تهران نقد و بررسی می شد که نتیجه آن به سمع و نظر شهردار و مسوولان می رسید، این جلسات سال هاست که متوقف شده و موضوعات مورد بحث غالبا به فراموشی سپرده شده است.

اینجاست که چندگانگی بین نیازها و خواسته های مردم کوچه و بازار و تصمیم گیرندگان شهری، اعم از دولت و شهرداری و متخصصان رخ می نماید و این سوالات مطرح می شود که شهر خوب، مناسب، آرام و معماری درخور آن چگونه موجودی است. به نظر من یکی از خصوصیات مثبت شهرهای پیشرفته امروز قابلیت راه رفتن در آنهاست. راه رفتنی که شاید به علت آلودگی هوا مدت هاست به فراموشی سپرده شده است و به جز چند قدمی جهت سوارشدن به اتومبیل، تاکسی و اتوبوس، چندان رغبتی به پیاده روی نیست. اگر زمانی امکانی فراهم شود که با فراغ بال و بدون مزاحمت بتوان در کوچه و خیابان قدم زد و ویترین مغازه ها را تماشا کرد، ملاحظه خواهید کرد که به رغم هشدارهای هواشناسی چه شهرهای آلوده ای خواهیم داشت.

اینها که گفته شد همه از مقوله کلیاتی است که با چاشنی درددل همراه شد و همگی کم و بیش از آنها آ گاهیم. در اینجا سعی خواهد شد به صورت تیتروار مطالبی عنوان شود که شاید بین یاران حرفه ای و غیرحرفه ای و شهروندان متخصص و غیرمتخصص گفت گوهایی در بگیرد که شاید مفید فایده باشد.

از نوستالژی گذشته صحبت کردم تا چه حد این حسرت از گذشته به کار امروزمان می آید. مخصوصا به کار جوانانی که متخصص و معمارند و خانه ها و مجموعه های مسکونی، اداری و غیره را طراحی می کنند ولی چندان هم گرفتار نوستالژی پدران و مادران شان نیستند.

هویت جامعه مدنی امروز چیست و چگونه می توان از آثار معماری ساخته شده در شهرهای گوناگون مان که اتفاقا در آثار معماری تولید شده از کهگیلویه و بویراحمد گرفته تا کرج، مشابهت های آشکاری را می بینیم، پی به هویت چندگانه فرهنگی امروزمان بریم.

شهر اسلامی و ایرانی یا ایرانی و اسلامی چگونه شهری است، آیا آن را فقط در آمال، آرزوها و رویاها می توان جست وجو یا می توان مابه ازای زمینی آن را امروزه نیز پیاده کرد.

پرداختن به بافت قدیم شهرهای امروزه به صورت معضل بزرگی در آمده است. بسیاری از سودجویان و زمین بازان به بهانه بافت فرسوده و بناهای کلنگی، هرآنچه از گذشته مانده با قیمتی ارزان می خرند و می کوبند و می سازند. این بخش از ساخت و سازهای شهری ما از فاجعه بارترین و دل آزارترین ساخت و سازهای شهری است. مخصوصا بناها و بافت های باارزش و بسیار زیبا و فوق العاده و قابل استفاده ای که تقریبا از دوران مشروطیت به بعد در شهرهای ما ساخته شد و تعدادی از بهترین و زیباترین خیابان ها، میدان ها و خانه های شهرهایمان را به وجود آورده است. این خانه ها دقیقا متعلق به همان طبقه متوسط تازه به دوران رسیده آن دوران بودند. خانه هایی کوچک با عملکردهای متناسب با تکنولوژی های روز و حیاطی کوچک در یک طرف. این نوع خانه ها چون در اختیار صاحبان اصلی یا ورثه آنان هستند و در نقاط پرتراکم و تا حدودی گران قیمت شهرها قرار دارند، بنابراین تخریب شان بسیار وسوسه انگیز است. از طرف دیگر میراث فرهنگی هم چندان دستی بالای سر این خانه ها ندارد. بنابراین در چند دهه گذشته شاهد تخریب دایمی این گل های پژمرده و تبدیل شان به پاساژ یا خانه های بی روح و نازیبا بوده ایم. متاسفانه سال هاست به رغم چندین بار تلاش جهت حفظ، نگهداری و تدوین قوانینی که صاحبان این املاک ضرر چندانی هم متحمل نشوند، نتیجه ملموسی به دست نیامده است و هنوز شاهد تخریب در مقیاس های گوناگون هستیم. امیدوارم مردم فهیم ما به رغم مشکلات فراوان زندگی به این بخش از زندگی شهری شان نیز توجه ویژه ای داشته باشند.

دیگر اینکه با توجه به زمزمه های ایجاد شهردار محله و احیای محلات و خبرهای خوشی از این قبیل، شاید بد نباشد بخشی از وظایف این محلات، ایجاد گلخانه ای سرپوشیده یا سرباز جهت تولید گیاهان آپارتمانی باشد که به صورت رایگان یا حداقل هزینه های حمل و نقل، بالکن ها و فضاهای داخلی را توسط باغبان های متخصص شهرداری بتوان سروسامان داد.

حقا شهرداری ها می توانند با مطالعاتی که انجام می دهند، در کنار کولرهای آبی بام های سبز درست کنند و به متقاضیان آپارتمان ها در این راه یاری برسانند. می دانید این آسفالت های سیاه پشت بام ها چه حرارتی را جذب می کنند و چه مقدار انرژی برای خنک کردن اتاق های زیر آن لازم است. همچنین ایجاد نماهای سبز که هم اکنون در دستور کار مسوولان شهرداری در بسیاری از شهرهای جهان قرار گرفته ، از موضوعات بسیار اساسی در زمینه کاهش انرژی محیط زیست شهری است.

دیگر اینکه در خبرها آمده بود که در چند شهر مهم قرار است دروازه های ورودی در مبادی شهرها احداث شود که بعضی از پروژه ها به مسابقه نیز گذاشته شده است. نمی دانم احداث یک دروازه برای شهری مثل تهران چگونه هویت آن را به آن بازمی گرداند و محدوده شهر را تعریف می کند. اصلا شهری مانند تهران دروازه مشخصی دارد که بشود از آنجا حد داخلی و خارجی شهر را تشخیص داد؟ تهرانی که تا کرج ادامه دارد و اتوبان همتش قرار است تا کردان و هشتگرد ادامه یابد، چه نقطه ای از این مسیر چند ده کیلومتری می تواند تعریف کننده ورود و خروج به شهر و از شهر باشد؟ صادقانه بگویم اینجانب به هیچ وجه اعتقادی به این گونه در و دروازه ها ندارم و آن را عمل بیهوده ای می دانم. ولی یک نکته مثبت می توان در لابه لای تصمیمات پیدا کرد اگر گوش شنوایی باشد به نظر من به جای احداث دروازه های جدید، دروازه های گذشته تهران را شاید بر اساس همان الگوی شهر ناصری دوباره احداث کرد. دروازه دولت، دروازه قزوین، دروازه شاه عبدالعظیم و ده ها دروازه دیگر که متاسفانه در زمان پهلوی اول تقریبا تمامی آنها تخریب شد. آیا می توان آنها را از روی عکس ها و نقشه های قدیمی شان بازسازی کرد؟ آیا می توان میدان امام خمینی (توپخانه سابق) را به صورت اول آن برگرداند و دروازه هایش را احیا کرد و شهرداری را هم که فعلا ترمینال اتوبوس و مینی بوس است، دوباره ساخت؟

از دیدگاه بعضی مرمت گران شاید چنین دوباره سازی هایی چندان مناسب به نظر نرسد ولی مگر شهرهای تخریب شده، میدان ها، بناها و کلیساهای ویران شده در جنگ دوم جهانی در اروپا دوباره از نو و آجر به آجر و سنگ به سنگ روی هم گذاشته نشد که امروزه از مراکز دیدنی و توریستی این شهرهاست، حتی تخت جمشید را نیز لااقل در حد نصب سنگ ها و تکه ستون های ریخته بر زمین مرمت کرد. کاش امکانات داشتیم و طاق کسرای نزدیک بغداد را هم مرمت می کردیم و بخشی از برنامه سفر مسافران عتبات عالیات به حساب می آوردیم.

اینها و ده ها پیشنهاد دیگر می تواند باب گفت وگو را درباره شهرهایمان باز کند و ساکنان این به اصطلاح شهرها را علاقمند به زیست بوم خود کند.

علی‌اکبر صارمی

برای دانلود کلیک نمائید نکته بسیار مهم در مورد دانلود فایل: اگر لینک دانلود بالا با dl شروع شد، لطفا برای دانلود فایل به جای http از https استفاده نمائید.
برچسبها
مطالب مرتبط

دیدگاهی بنویسید.

بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.

0