حکایت‌ طلای سیاه و بلدیه‌چی‌های تهران

حدیث نبی‌زاده:
یادش رفته بود، همین. اما «رضاخان» قزاق بود. امر، امر او بود و اگر نشانی می‌آویخت بر لباس کسی و صاحب منصبش می‌کرد، جز اطاعت، هیچ نمی‌خواست.

اما «سرتیپ قلی هوشمند» قزاقی که به جای «قزاق بوذرجمهری» بلدیه‌چی شهر تحت اختیار «قزاق رضاخان» شده بود، آب‌پاشی خیابان خاکی محل عبور رضاخان را فراموش کرده بود.

رضاخان گرد و غبار اطراف کالسکه را نگاه کرد، عصبی شد و فریاد برآورد و در همان حال فرمان عزل بلدیه‌چی را صادر کرد. همان زمان خبر به  قزاق «قلی هوشمند» رسید. هوشمند رنگ پریده و حیران تا ماه‌ها تنها در اتاق خاتم خانه‌اش می‌نشست و به فراموشکاری‌اش فکر می‌کرد. غافل از آن که، سال‌ها بعد، بیماری فراموشی دست از سرش برنخواهد داشت.

آدم‌ها، هر جای شهر که دلشان می‌خواست زباله می‌ریختند و به هر گوشه که سرک می‌کشیدی، کوهی از زباله بود و بوی نامطبوع آن. تهرانی‌ها، اهالی پایتخت، پنجره‌های خانه‌هایشان را باز می‌کردند و ظرف آشغالشان را – که هر چیزی تویش پیدا می‌شد- خالی می‌کردند توی کوچه.

بچه‌ها حین بازی، پایشان می‌رفت وسط زباله‌ها و مادرها پای بچه‌هارا توی حوض وسط حیاط می‌شستند و گاه از همان حوض آب برمی‌داشتند برای شست‌ ‌وشو و احتمالاً پخت و پز. تمیزی معنی‌اش با امروز فرق داشت و به خاطر رعایت نشدن بهداشت، بیماری‌های واگیر در شهر غوغا می‌کرد. هر چند وقت یک بار، مرضی می‌افتاد به جان آدم‌ها، از کودک و بزرگ تا پیر و جوان و خیلی‌هایشان را حتی به کشتن می‌داد.

کوچه‌ها، دشت‌ها و حتی جوی‌های آب، همه محلی‌ بود برای آن که اهالی پایتخت زباله‌هایشان را در آن بریزند و بعد ندانند این همه بیماری واگیر و مرض تازه از کجا پیدا شده توی زندگی‌شان. آن موقع هنوز بلدیه و بلدیه‌چی نبود تا به دادشان برسد.

دارایی بلدیه

۱۲۸۶ سال تأسیس بلدیه تهران، هر صبح اهالی تهران ۱۰۰ رأس قاطر می‌‌دیدند و تعدادی سقای جارو به دوش.

احتسابیه همان سال به دست «عضدالملک قاجار» تاسیس شد و ریاستش بخشیده شد به «خلیل‌الله اعلم‌الدوله ثقفی». ثقفی احتسابیه را به ۲ شعبه تقسیم کرد؛ احتسابیه و تنظیفیه. احتسابیه برای رسیدگی و حل و فصل امور مربوط به خرید و فروش و تنظیفیه جهت رفت و روب شهر.

احتسابیه تمام درآمدش از محل عوارض گرفته شده از کسانی بود که جنسی به شهر می‌آوردند و آن هم خرج می‌شد برای قاطرها و بقیه‌اش حقوق سقا و رفتگر جماعت بود.بلدیه آن روزگار که احتسابیه نامیده می‌شد، کاری نکرد جز سنگفرش کردن چند خیابان مهم و رسیدن به نظافت شهر.

هر صبح پیاده‌روها و خیابان‌های ناصریه، باب همایون و لاله‌زار که مجاور ارگ شاهی بودند، توسط سقا با مشک‌های پرآب آویخته بر دوششان آ‌ب‌پاشی می‌شد. تعدادی سقا هم بودند فرورفته در جوی‌های آب تا زانو که با دلوچه‌های دسته‌ بلند، از جوی‌های کنار معبر آب به خیابان می‌پاشیدند و یک سال نگذشته، هزار و یک بیماری به سراغشان می‌آمد و خانه‌نشین می‌شدند.

مدتی نگذشته اداره قورخانه که مسئول تعمیر تفنگ و مثلاً ‌‌ادوات جنگی حکومت بود، به فکر افتاد و یا شاید دلش سوخت برای جماعت سقای فرورفته در آب. منبع آهنی بشکه مانندی ساخت و سوارش کرد روی گاری که چند تا از آن ۱۰۰ قاطر بلدیه که حالا پیر و فرسوده شده بودند، می‌کشیدش. به منبع، لوله بلندی وصل و سرش شیری بود که آن قدر آب را با فشار خارج می‌کرد که سقای مسئول منبع ناچار می‌شد هنوز مسافتی نرفته، بازگردد کنار جوی و باز بشکه را از آب پر کند و بعد معبر عبوری مردم و گاری و… را آب‌پاشی کند.

نظافت شهر، با ضرب و زور

آدم‌ها جمع شده بودند دور هم و گپ و گفتشان گرم شده بود. اصلاً‌ معلوم نبود به این قزاق تازه به دوران رسیده و بلدیه‌چی‌ شهر شده، چه ربطی داشت که زباله‌هایشان را چه وقت و کجا در خیابان می‌گذاشتند. «بوذرجمهری» بلدیه‌چی منظم «رضاخان»، خلق  قزاقی‌اش گل کرده و اعلام کرده بود، اهالی پایتخت باید زباله‌شان را  اول شب بگذارند جلو در خانه‌هاشان و سپور جماعت، شب نشده، زباله‌ها را جمع کنند و تا سپیده که سرزد، کوچه پاک و تمیز باشد. متخلفان فرمان بلدیه‌چی قطعاً‌ مجازات می‌شوند.

شهر رنگی از تمیزی به خود گرفت. جماعت قورخانه هم به فکر افتادند و کاری کردند، تهرانی‌ها بعد از گله و شکایت از فرمان تمیزی، ناگهان، ‌دیدند شهر بدون زباله‌اش انگار بهتر است. هر چند رعایت فرمان سخت بود.

قورخانه، ماشین «اطفائیه حریق» ساخت. منبع اطفائیه را روی ماشین لاری وارد شده به شهر سوار کردند. آدم‌ها باز حیران شدند و مات ماندند به این اختراع همشهری‌هایشان.
و آن قدر اداره قورخانه مهم شد که وقتی چند سال بعد ماشین آتش‌نشانی را فرنگی‌ها به ایران وارد کردند، تهرانی‌ها حیران ماندند، تا چند سال بعد که اداره قورخانه ماشین نعش‌کش را ساخت. آن وقت تهرانی‌ها، داستان عجیب و غریبشان را درباره اختراع ماشین اطفائیه تمام و شروع کردند به سرزنش اداره قورخانه و ماشین نعش‌کشش.

حوالی سال ۱۳۰۷ هر روز صبح دکان‌دارها، جلوی مغازه‌هایشان را جارو می‌زدند و آب می‌پاشیدند تا مأموران بلدیه، سراغشان نیایند و جریمه نشوند. همان سال بوذرجمهری سرگرم آسفالت کردن معابر عمومی شهر بود و در نظر داشت سامانی به شهر بی‌سروسامان آن روزگار بدهد.

بعد او، قلی‌خان هوشمند آمد. قزاق دیگر که از سال ۱۳۱۳ تا ۱۳۱۷ ماند و سعی داشت برنامه‌های قزاق قبلی را ادامه دهد و ادامه داد. اما تنها یک روز و یک بار فراموش کرد مسیر عبور کالسکه رضاخان را ‌آب‌پاشی کند و … همان یک بار کافی بود، سرتیپ قلی ‌هوشمند از ریاست بلدیه عزل شد.

زباله فروش‌ها

شاید فکر کنید حدود سال ۱۳۷۹، زمان «مرتضی‌الویری» شهردار، صحبت از بازیافت پسماند‌ها آغاز شد. اما قبل آن، همان وقت که احتسابیه تأسیس شد، جمع‌آوری زباله و فروش آن و در نهایت بازیافت پسماند، آغاز شد.

رفتگر‌ها، زباله‌ها را بار قاطرهای احتسابیه می‌کردند و می‌بردند برای باغ‌دارها. احتسابیه و بعدتر بلدیه خرید و فروش زباله را از طریق رفتگرها ممنوع کرده بود، اما مواجب ماهانه رفتگرها کم بود و به ناچار زباله‌ها را پنهانی از محدوده شهر خارج می‌کردند و ارزانتر از آن که باید به عنوان کود می‌فروختند به کشاورز و باغدار.

میان زباله‌های آن روزگار غیر از باقی مانده مواد غذایی، فاضلاب خانگی هم یافت می‌شد که کود مرغوبی بود برای گیاهان و همان بود که کشاورز و باغ‌دار را تشویق به خرید می‌کرد.
هر چند ماجرای واقعی مدیریت پسماند و بازیافت تا سال ۱۳۷۹ خاموش ماند و حالا در اواسط سال ۱۳۸۶ و زمان مدیریت شهری قالیباف در حال تکمیل شدن است.

اما هنوز هم بعد از این همه سال، جمع‌آوری غیرقانونی زباله که البته دیگر فاضلاب خانگی جزوش نیست، ادامه دارد. اصلاً‌ خیلی از آدم‌ها باورشان شده با این طلای کثیف می‌توانند پله‌های ثروت را دو تا یکی بالا بروند. شاید برای همین است که بحث بر سر پیمانکاری بازیافت زباله‌های مناطق تمامی ندارد و مدیران بازیافت مناطق می‌گویند: «مافیای جمع‌آوری زباله سدی است برای ادامه کارمان و …»

سطل‌های مکانیزه و ۱۳۷

سال ها از تهران کثیف و پر از زباله می‌گذرد. پایتختی که ۱۰۰ سال قبل آدم‌هایش فریاد می‌زدند که به بلدیه ربط ندارد زباله‌هایمان را کجا بریزیم و چه طور جمع کنیم، امروز شهر پر است از سطل‌های سیاه‌رنگ به اصطلاح مکانیزه که معاونت خدمات شهری سر هر کوچه و خیابانی گذاشته است؛سطل‌هایی که مأموران شهرداری هر شب با ماشین‌های عظیم‌الجثه به سراغش می‌‌آیند و خالی‌اش می‌کنند از زباله.

آدم‌های امروز تهران که فریادهای اجدادشان را فراموش کرده‌اند، مدام زنگ می‌زنند به ۱۳۷که حلال معضلات شهری است.تلفن‌های گویای ۱۳۷ زنگ می‌خورد و در کنار هزار و یک معضل دیگر، آدم‌ها از حجم زباله‌های نبرده و جمع شده‌شان در سطل‌ها می‌گویند و یا از سطلی که توسط همان مافیای بازیافت پسماند، کنده شده است و … حالا فرزندان همان تهرانی‌های دیروز حتی از دیدن بطری خالی آبی در کوچه‌شان دلخور می‌شوند.۵۷ شهردار آمدند و رفتند و انگار تهرانی‌ جماعت از همان ابتدا،‌ زباله‌اش را می‌گذاشته در سطل مکانیزه. انگار مدیریت شهری از همان ابتدا همین بود و لابد سالها بعد هم امروز از یادمان می‌رود.

این گزارش با نگاهی به «تاریخ اجتماعی تهران» نوشته جعفر شهری و «۲۸هزار روز تاریخ ایران» روزنامه اطلاعات تهیه و تنظیم شده است.

برای دانلود کلیک نمائید نکته بسیار مهم در مورد دانلود فایل: اگر لینک دانلود بالا با dl شروع شد، لطفا برای دانلود فایل به جای http از https استفاده نمائید.
برچسبها
مطالب مرتبط

دیدگاهی بنویسید.

بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.

0